شب پنجم محرم...
خودم را در یک اتاق تاریک حبس کرده بودم و فکر میکردم...الان در عزاداری دارند چه میگویند؟؟؟
امشب شب عبدالله بن حسن است...
حتما سخنران اول در مورد 10 ساله ی کربلا حرف میزند.حتما در مورد معرفت ایشان سخن میگوید .
بعد هم روضه خوان می آید...
آرام زمزمه های ملایمی را آغاز میکند.شاید یک شعر آرام ..یک دوبیتی عمیق..
بعد روضه را ادامه میدهد..میگوید که عبدالله وقتی تنهایی و مظلومیت عمویش را دید در آغوش عمه اش بی قرار شد.
تو کربلا غوغا شده غوغاشده خدایا/دیگه عمو تنها شده تنها شده خدایا
حلقه زده دور عمو یه کربلا از تیغ و تیر و نیزه
بعضی با سنگ و بعضیا تو دستشون شمشیر و تیر و نیزه
..دستش را از دست عمه کشید :عمه دستم را رها کن دیر شد/جسم او صد پاره از شمشیر شد/عمه جان بند ترحم پاره کن/شمر می آید به میدان چاره کن...
و روضه خوان حتما در ادامه رجز عبدالله را میخواند و بعد خواهد گفت که چگونه دست 10 ساله ای از تن جدا شد و آغوش عمویش قتلگاه...
بعد مداحی آغاز میشود نمیدانم اول سبک واحد سینه میزنند یا سنگین...
شاید این را بخوانند:ای یادگار مجتبی/بر دستم افتادی زپا/گشته زتن دستت جدا/ای آخرین یارم/به دل دارم/غم جانکاه تو/ای وای که گلگون شد/پر از خون شد/رخ چون ماه تو/با دیده ی گریان/دل نالان /بخواب ای با وفا/وقتی که در خوابی/بنوش آبی/ز دست مرتضی/ای وای عموجانم..عمو جانم..عمو جانم عمو...
و سینه میزنند.حتی صدای سینه زدنشان را میشنوم...
بعد حتما شور میگیرند....دو دسته میشوند.دسته ی اول فریاد میزنند:
عمو فدای سر نورانیت و دسته ی دوم جواب میدهند:سنگ لحد رسد به پیشانیت...
شاید آخر هم میاندار باسوز بگوید:مظــــــــــــلووووم و جواب بشنود:حســـــــــــــــــــین...
عطشاااااااااااااااان...حســـــــــــــــــــــــــــــین....
صدای دسته ی عزاداری مرا از فکر بیرون می آورد...کنار پنجره میروم..رو به روی ساختمانمان هستند...
همان جا ایستاده اند و میخوانند و سینه میزنند...
بنما نظاره/عبدالله تو/گشته فدای /روی مه تو/جان می سپارم.من در کنارت/شد قتلگاهم/قربانگه تو
.....................
میدانی کی میشود فهمید امام حسین(ع)هوایت را دارد؟وقتی نمیتوانی به عزاداری بروی و عزاداری به سراغ تو می آید..
پ.ن:آقا جان هوایم را داشته باش..وقتی در این غربت دلم هوایت را میکند.
Design By : Pichak |