سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تقویم را نگاه نکن

فاطمیه نرفت

جایی میان گلوی من ماند ...


زمان و مکان اعتبار است

مدینه و ایام فاطمیه را میگویم

اعتبار است

 به اعتبار کسی و چیزی معتبر است

حقیقت اینست که

14 قرن پیش

دختر نبی(ع) را جایی بین در و دیوار ...

و بعد از آن

و این مصیبت

تکرار شد و تکرار و تکرار ...

یکبار در محراب مسجد کوفه،شد شمشیر و  بر فرق مبارک مولا فرود آمد

یکبار در جگر حسن بن علی (ع)زهر شد

یکبار بر حنجر حسین بن علی (ع) خنجر

یکبار بر دستان زینب بند شد

یکبار بر بدن زینب تازیانه شد

یکبار بر صورت زینب سیلی شد

یکبار بر پای زینب مغیلان شد

یکبار بردامن زینب آتش

یکبار ..

نه

هزار بار بر دل زینب داغ شد ...

گذشت و گذشت و گذشت ...

زهر شد و زهر شد و زهر شد و تا 11 نسل فرزندان زهرا(س) را ارث ِ مادری داد

شهادت ارث مادری اهل بیت بود ...

حالا

ما مانده ایم و داغ ِیازده واقعه سرخ

ما مانده ایم و انتظار یک واقعه ی سبز

...

فاطمیه نرفته

جایی میان گلوی من مانده ...

جایی میان سینه ی من...

جایی میان تفکر و عقیده ی من ..

زمان و مکان اعتبار است

واقعه ای جاریست ...


خاطره شده درسه شنبه 92/1/27ساعت 1:19 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |

 

سلمان میگفت:  

اگر علی ، "علی "نبود

اگر تابع ولی نبود

عمــــــــــــــــر را کشته بود .


صدای وا ابتاه ِ زهرا که بلند شد

علی (ع) بر افروخت

گریبان عمر را گرفت

بر زمینش کوبید

مشت بر صورت و گردنش زد

خواست اورا بکشد...

اما وصیت پیامبر را به خاطر آورد

فریاد زد :

((ای پسر صهاک

قسم به نام آنکه محمد را به پیامبری مبعوث نمود

اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذشته و عهدی که پیامبر با من نموده است

می دانستی که  تو نمی توانی به خانه ی من داخل شوی ))*

...

باید علی باشی که دست نگه داری

باید علی (ع) باشی که عمر بر بازوی زهرایت تازیانه بزند و تو دست نگه داری

پیامبر" ولی " بود برعلی

وصیت کرده بود : "علی " صبر...

علی از عمر دست کشید

برخاست

خواست دست به قبضه ی شمشیر ببرد

خصم را از خانه اش بیرون کند

سیصد نفر بودند

شمشیرش را پیش از او برداشتند

محاصره اش کردند

طناب به گردنش انداختند

نه اینکه نتواند برهد  

نه

 پیامبر وصیت کرده بود ...

 ...

شنیده ام علی( ع) را با دست بسته میبردند .. مقداد قدم قدم  پیشاپیش علی(ع) میرفت  ... دست به قبضه ی شمشیر،

خیره به چشمان علی ، که اگر "ولی" اشاره " کرد ، سر بدواند .. شمشیر بزند

اما ولی صبر خواست ...

اصلا

ولی که امر کرد بر صبر ، باید صبر کنی ...

ولی که امر کرد بر خون دل ، باید بخوری ..

 ولی که امر کرد بر استخوان در گلو ،باید تحمل کنی

ولی که امر کرد بر مهر بر دهان

باید سکوت کنی

حتی اگر مادرت زهرا

روزی

به ظلم

پشت ِ در ...

حتی اگر این صبر به 14 قرن بکشد ...

اصلا میدانی بچه شیعه

این خون دل،  مــِی است

هرچه کهنه تر بشود

دیوانه تر میکند

مجنون تر میکند

عاشق تر میکند

به امر ِ ولی ،زبان به لعن علنی ببند

نگاهت اما خیره باشد به چشمش

گوشت حساس باشد به امرش  

اصلا بیا و مقداد باش

هردم دست به قبضه شمشیر

منتظر اشاره

مطیع ،صبور ،ولایت پذیر

دلت نگیرد ها

یک روز می آید ،هیئت محبین الفاطمه راه می اندازیم

تو سینه زنش

من گریه کنش

سید مداحش ، حاجی  میاندارش

جان به کف میگیریم

میرویم بقیع

خشت روی هم میگذاریم . خشت ؟  طلا روی هم میگذاریم .. نه ، جان  میگذاریم

ضریح میسازیم ،صحن ،رواق

برای حرم حضرت علی (ع) صحن فاطمه الزهرا ساختند ، برای حرم بی بی ، صحن حیدر کرار میسازیم

یا نه

بین قبر نبی (ص) و منبر

ضریح میسازیم

یک ضریح  ، که دور تا دورش تسبیحات حضرت زهرا(س) حک شده باشد ...

یا نه

میرویم خانه ی مولا

در حیاطش

ضریح میسازیم ...

یا اصلا ...

نمیدانم

دلت نگیرد ها

یه روز مولا می آید، همان که جای تربت گمگشته را میداند ...

دستمان را میگیرد

پدرانه

اشکمان را پاک میکند

دستمان به قبضه شمشیرمیبریم

تا اشاره میکند

جان میگیریم ...

خون دل 14 قرن را  سر میکشیم

جان میدهیم ...

دلت نگیرد ها

عاشورایی در راه است ...

------------------------------------------

*کتاب اسرار آل محمد (ص) از سلیم بن قیس


 


خاطره شده دریکشنبه 92/1/25ساعت 10:13 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |

تو خوابیدی

سکوت خونه سنگینه

هوا ابره ، هوا رعده

نم بارون به روی گونه میشینه

تو خوابیدی  ، چشا خیسه ،دل زینب هراسونه

نگاهش رو در و دیوار خونه خیره میمونه

سر و وضعش پریشونه

تو خوابیدی  ، دلا تنگه ، چشا گریون گریونه

....

تو خوابیدی

تمام خونه غم داره

سر حیدر به روی شونه های سرد دیواره

دلش از زندگی سیره

همه میگن

علی بی زهرا میمیره

هوا رعده ، هوا باده

هوادلگیر  دلگیره

...

تو خوابیدی

حسینت گوشه ی این خونه کز کرده

پر از بغضه پر از درده

تو فکر دست سنگین یه نامرده ...

حسن تو کوچه دنبال چی میگرده ؟

تو خوابیدی

رخت نیلی رخت زرده

روی پیراهنت آلاله گل کرده

داره اسما برای محسنت لالایی میخونه

هوا ابره

هوا بغضه

هوا بارون بارونه

.....

تو خوابیدی

کفن بازه

حسینت  توی  آغوشت

حسن بین دوبازوته

هنوزم  فکر زینب مضطرب از درد پهلوته ...

....

تو خوابیدی

تو فکرت شوق پروازه

علی داره برای فاطمه تابوت میسازه

میگه زهرا

دیگه بعد از تو خاموشه  چراغ روشن خونه

بدون بعد از تو یک لحظه علی زنده نمیمونه

هوا ابره

هوا بغضه

هوا بارون بارونه...

....

تو خوابیدی

غروب  خونه نزدیکه

علی تابوت روی شونه های خسته میذاره

هوا تاریک تاریکه ...

حسن آهسته آهسته

برای مادرش تهلیل میخونه

هوا بغضه

هوا ابره

هوا بارون بارونه ....

 

------------

* برای شفای دوستم که در کماست یه امن یجیب بخونید لطفا *


خاطره شده درجمعه 92/1/23ساعت 9:36 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |

مردی را میشناسم

فرمود :

اگر مسلمانی از شنیدن خبر بیرون آوردن خلخال از پای یک زن یهودی بمیرد، جایز است.

از واقعه ای خبر دارم

که

زن اش ( بانوی لولاک لماخلقت الافلاک )بود

یهودی نه

پاره ی تن  پیامبر اسلام بود...

خلخال به پا ،نه

فرزندی در بطن داشت ...  

----------------------------------------------

  __جواز نه__

"باید" بمیریم ...

همه ی اشکال از همین نمردن است ... 

ما چــــــــــــــــــــــــــــــرا زنده ایــــــــــــــــــــــــــــــم ؟؟؟؟؟!

 


خاطره شده دریکشنبه 92/1/18ساعت 1:28 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت