سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنام سامع اول حرف های من
سلام.
نه برای آغاز بلکه از روی ادب. نه از این جهت که بگم مثلا با ادبم یا مخاطب احترام داره.. از اون جهت که اگه تو باید ها و نباید های زندگیم سرک بکشم به این جمله بر می خورم که: باید سلام کنی!پس سلام.
بعضی آدم ها وقتی خیلی فشار روحی بشون وارد میشه مینویسند یا با خودشون حرف میزنن. گاهی اوقات فشار خیلی زیادی رو متحمل میشن اون وقته که واژه ها از ذهنشون سرریز میشه و ظرفیت تکمیل!!!!!(حالا این واژه ها میتونه ... باشه(فحش)،میتونه غر و اعتراض باشه،میتونه تلاشی برای پاک کردن مساله باشه،شایدم  صغری کبری چیدن واسه حل مساله.. )خلاصه اینکه همه چی میتونه باشه.اما اینکه مهم نیست. مهم اینه که یکی بیاد و این نوشته هارو بخونه و عکس العملی نشون بده و کنارش علامتT یا Fبزنه .(عکس العمل :1- تشویق برای نویسندگی-مربوط به کسانی که خارج از باغ قدم میزنند-2- یک عدد سیلی جانانه3-شاید هم دردی و دلداری)
واسه همین  میاد و یه وبلاگ که نه! برای صدمین بار!!! یه وبلاگ میزنه و شروع میکنه به حشو نویسی.
خب اینا مقدمه بود واسه ی توجیه و رد اعتراضات پیش بینی شده به خاطر تاسیس این وبلاگ.
سعی میکنم خاطرات رو به صورت مقاله در بیارم. احتمالا کسایی که تو این غریبستان(خواستم بنویسم غریبه بازار خوشم نیومد. شما میتونید سر راست قبرستان بخونید)با من آشنان  و قبلا چرت و پرتامو خوندن میدونن چی میگم.

هرچند طولانی شد اما واسه من کمه. پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 


خاطره شده درشنبه 87/11/26ساعت 7:12 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت