بدترین وضعیت آن است که تو خودت هم با خودت سازگاری نداشته باشی!چه رسد دیگری و دیگرانش با تو!
یک نگاه به خودت بیانداز...هر جایت را که نگاه میکنم برای خودش سازی میزند و تو در یک آن با تمام سازها...!!!
معلوم است دیوانه میشوی!
معلوم است فریاد میزنی مرا کفن کنید...مرا زنده به گور کنید.. مرا...!
لبانت میخندد.جسمت آرام آرام ضعیف میشود.روحت قهر میکند.بغض گلویت را قلقلک میدهد.نگاهت سکوت میکند.
لبانت میخندد.دستت میلرزد و پایت سست میشود.نگاهت برای خودش سنتور میزند و روحت حالا دارد بغض میکند.گلویت فشرده میشود...
لبانت میخندد.پاهایت از زانو خم میشود.نگاهت حرف میزند.بغض گلویت را کبود میکند.روحت اشک میریزد.
لبانت میخندد.سنگ زانوانت را خونی میکند.نگاهت فریاد میزند.بغض گلویت را پاره میکند...روحت زار میزند..
اما این لب های نفرین شده همچنان میخندد...اما این لب های لعنتی همچنان میخندد..اما این لب های..
نیشت را ببند!لبخند و قهقهه جواب اشک های تو نیست!
دنیا دنیا اشک میریزی بدون آنکه قطره ای اشک گونه ا ت را ببوسد...
آن وقت باز هم صدای قهقه ی خودت گوشت را کر میکند..
هان.. با تو ام...نیشت را ببند.
تو.. خودت.. هم.. خودت را دوست نداری..!!!
Design By : Pichak |