سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 تیر برق های این خیابان
هرشب
مرا
قدم به قدم
میشمارند
که از خودم دور میشوم
و به خیال تو نزدیک تر
تو
شبح آنور خیابانی
یا نسکافه ای که روی میز کافه سرد میشود
یا بیدی که برگ هایش را
به سر و صورتم میریزد
تو چراغ قرمزی هستی
که از آن بالا
برایم خط و نشان میکشد
یا انتظار پیرزنی هستی
که دست هایش
از کیسه های سیب و پرتقال پر است ...

و قدم هایش
مثل قدم های من
میلنگد ..
تو تاب خالی پارک هستی
که با دست های من بالا و پایین میرود
یا حسرت سرسره ای که هیچ وقت دوستش نداشتی

نیستی
و تیربرق های این خیابان
دور از چشمت
هرشب
مرا
قدم به قدم میشمارند


خاطره شده درسه شنبه 94/10/1ساعت 4:4 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت