خواهر کوچولوی من
تازه شده یه ساله
به دایی میگه "آیی"
به خاله میگه "آله"
خواهر کوچیکه میخواد
شبیه مامان بشه
چادر نماز اونو
روی سرش میکشه
توی خیالش میگه
مهره چه طعمی داره !
جای پیشونی مهرو
تو دهنش میذاره
با تسبیحای رنگی
یه سینه ریز میسازه
تسبیحو برمیداره
به گردنش میندازه
وقتی میره به سجده
میخوابه روی زمین
بهش با خنده میگیم :
آفرین و آفرین
خواهر کوچولوی من
خیلی بهت خندیدم
وقتی بزرگتر شدی
نمازو یادت میدم
ر . ابوترابی
خاطره شده درسه شنبه 94/3/12ساعت
11:52 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |
Design By : Pichak |