یکی بود یکی نبود
1)یه خانم حلزونه بود که پسر کوچولوش رفته بود مدرسه
2)خانم حلزون رفت که پسرشو از مدرسه بیاره
3)پسر کوچولو با خوشحالی رو لاک مامان حلزون سوار شد و همّه ی ماجاراهای مدرسه رو برای مامان حلزون تعریف کرد
4)شب که شد مامان حلزون و پسر کوچولوش روی خونه ی قارچی شون به خواب رفتن
داستان ساده ی زیر ِ سن ِ خرد سال ! دی :
خاطره شده درجمعه 92/8/10ساعت
8:24 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |
Design By : Pichak |