دارد شب میشود و من هنوز بیشتر از نیمی از مشق هایم را ننوشته ام .
باید یک عالمه زرد به بدن ِ حلزونم بزنم و زمین زیر پایش را سبز سبز سبز کنم و آسمانش را هم رنگارنگ ...
ولی من هنوز مشق هایم را ننوشته ام و حتما خانم معلمم فردا به من میگوید : چون تکالیفت را انجام نداده ای ، باید برای جلسه ی بعد از روی یک کفشدوزک ِ تپل ، ده بار بکشی و برایم بیاوری و من ذوق کنم از این جریمه های کودکانه !
بی خیال ِ زبان ِ تخصصی ِ دانشگاه که هنوز بعدِ شش جلسه ، لایش را هم باز نکرده ام !
آدم از دانشگاه یاد میگیرد که اگر بخواهد یک کاراکتر ِ بداخلاق ِ کم اطلاع ِ مدعی ، با چشم های سرد ِ وحشتناک بکشد ، میتواند خوب به چهره ی استاد ِ درس ِ (...) خیره شود و حالات چهره اش را حفظ کند .
یا اگر بخواهد یک پیرمرد ِ چهار شانه ی مهربان ِ خندان که زنگ موبایلش ، یک موسیقی کودکانه است را بکشد ، حتما استاد درس زبان انگلیسی ، سوژه ی خوبی است .
آدم اگر در دانشگاه حلزون هایش را رنگ کند ، کمتر وقتش تلف میشود .به شرطی که روی صندلی های آخر بنشیند . یا روی زمینِ پشت میزهای آخر بنشیند و فقط برای حضوری زدن ، یک نگاه ، خود را به استاد نشان دهد .
من دانشجوی بدی هستم
یک دانشجو که دلش مانتوی صورتی و مقنعه ی تور دار میخواهد .
و کوله پشتی اش را گاهی دوبنده می اندازد !
و از پله ی اول اتوبوس میپرد .
و توی کیفش شکلات و پاستیل دارد .
و حتی شکلات هایش را به دوستانش هم میدهد .(این موضوع خیلی مهمی است )
و دوست دارد در دانشگاه یک زنگ ورزش داشته باشد که بتواند عروسک هایش را یواشکی ببرد و به دانشجوهای دیگر نشان دهد !
بی خیال
من دانشجوی بدی هستم .
و من قورباغه ها و کفشدوزک ها و حلزون ها و ادمک ها و زرافه ها و حتی فیل های پرنده را ، از تمام واحد های درسی دانشگاه بیشتر دوست دارم .
و دوست دارم بیشتر وقتم را به جای قدم زدن در سالن دانشگاه در سالن های یک شیرخوارگاه یا مهد کودک باشم و مدام جیغ بزنم .
مدام یعنی پیوسته و ممتد!
من دانشجوی بدی هستم .
من درس نمیخوانم و فقط درسهایم را پاس میکنم . پاس یعنی شوت . یعنی با پشت پا لگد زدن به یک واحد درسی تا پیش برود .
من فقط کتاب هایم را به خاطر حاشیه هایشان که جای سفید دارند و میشود در آن ها یک عالمه نقاشی کشید دوست دارم .
من بلد نیستم دانشجو شوم و دانشجو شدن را هم دوست ندارم
آدم وقتی دانشجو باشد همش باید درس های سختی بخواند که آدم را شاد نمیکند . تازه هیچ کودکی را حتی یک ذره هم خوشحال نمیکند . و باید با آدم هایی کل کل کند که هی میخواهند به تو فقط از بیست نمره بدهند . در حالیکه بعضی بچه ها نقاشی های مرا حتی از صد تا هم بیشتر دوست دارند. و باید همش لباس های جدی اتوزده ای بپوشد که یک وقت کلاسش پایین نیاید . خال خالی هم نباید باشد . حتی پاپیون هم نباید داشته باشد...
هوممممم...
روزگار سختیست .
Design By : Pichak |