سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این متن را نخوانید . یک آدم ِ غیر عادی آن را نوشته است .

امشب با تو قهر کرده ام  و حرف نمیزنم  . و با تمام دستگیره ها ی اتاق هم قهرم و بهشان دست نمیدهم . با لگد در را باز میکنم و با پشت پا میبندم و با قوری هم قهرم و چای دم نمیکنم و با فرش هم قهرم و نمینشینم و هرچقدر هم عطر محبوبه بیاید نفس نمیکشم و تلفن هم جواب نمیدهم پس زنگ نزن و با آینه هم قهرم پس بگو اینقدر نگاهم نکند و با تلوزیون هم قهرم و خاموش است و کتاب هایم را هم باقهر انداخته ام آن گوشه و با لب تابم هم قهرم  و احوالش را نمیپرسم و با موبایلم هم قهر کرده ام .

همه ش هم تقصیر توست که وقتی باتو قهر میکنم رسما از کار و زندگی می افتم  .

دیروز در حالیکه خنده خنده برای دوستم توضیح میدادم دنیا دوروز است دست هایم را جلوی صورتم گرفتم و برای دوست تازه از دنیا رفته ام دو دقیقه ، گریه کردم و بعد سعی کردم در حالیکه اشک هایم را پاک میکنم با همان خنده ی قبلی به دوستم بگویم بله ... خلاصه اینکه ...و او مبهوت و عاقل اندر سفیه تماشایم میکرد.

ووقتی دستم لای در سرویس گیر کرد و بعد از چند ثانیه ی طولانی در را باز کردند تنها چیزی که من گفتم این بود که مچکرم !  همه ی اتوبوس به من خندیدند و من لحظه به لحظه دستم را میپاییدم که چقدردارد سیاه میشود و ...

و من...

ولش کن

حوصله ندارم

...

نزدیکترین قبرستان این حوالی ، دل من است . با یک عالمه قاصدک مرده که آرزوهایم در بطنشان سقط شده اند !

و من شاید...

بیا در مورد چیز های خوب حرف بزنیم . در مورد . دفتر نقاشی سفید ی که امروز خریدم و صفحه اش از آن هایی ست که تا آخر باز میشود و کاغذ هایش هم کدر است و من دوست دارم و کلی کیف میکنم که تویش نقاشی بکشم  .

...

خوشحال نشدم. یک چیز دیگر بگو.

...

یک چیز دیگر . هه




خاطره شده درسه شنبه 92/7/9ساعت 11:23 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت