سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آدم ها در روز مره های زندگی شان میخندند. قهقهه میزنند . کادو میگیرند . جشن میگیرند

آدم ها در روز مره ها گاه گاه شادند .خیلی شاد .

و آمار ها و نظر سنجی ها هم هیچ گاه نشان نخواهد داد که چند درصد از تمام مردم جانشان به لب رسیده ...

به لبــ ...

اما اگر دنیا را به دنیا بودن بشناسی .. خواهی دانست که مردم تمام و کمال جان به لبند .

مگر آنان که مردم نیستند و حیوانیت از دایره ی آدمی خارجشان کرده ...

اما باقی اگر میخندند یا از ایمان است که راضی به رضایند و یا از نسیان است که لحظه ای از غمشان غافلند

وگرنه دنیای بی حساب و کتابی است ،اگر حساب و کتاب را حساب و کتاب عقلمان بگیریم

و با این منطق ِ بی اصل و نسبمان بنشینیم و دودوتا چارتا کنیم که کجا باید چه میشد و نشد ...

دنیای بی حساب وکتابی است با این حساب ...

بلا را شاید آفریدکه فرزند ، خدارا از مادری نگیرد ...

یا غرور خدا را از عالم ...

یا ثروت ، خدا را از غنی ...

یا شهرت ، خدا را از شهره  ...

یا سلامت  ،  خدا ر ا از سالم ....

بلا را شاید آفرید

که  غفلت ، خدایمان را از ما نگیرد ...

بلا را شاید آفرید،تا سجاده ای ، نیمه شبی ، به بهانه ای -حتی دنیایی- پهن شود ...

اشکی بر گونه ی دلشکسته ای بنشیند

امن یجیبی بر لب مضطری جاری شود...

بلا را شاید آفرید تا دردانه هارا از دانه ها جدا کند و به چشم عرش بکشد ...

بگوید ببینید ... بنده ام را زهر چشاندم و شهد نوشید ، نوشید و گفت : نه آنکه زهر ، آنچه تو بنوشانی شهد است ...

هان ...ملائـــکـــــ ...سجده کنیــــــــــد...

بلا را شاید آفرید تا زودتر از سراب دل بکنی و زمزم طلب کنی...

بلکه بیراهه ها ،همه عمر حیرانت نکنند و عطشان و سرگردان راهی ضالین شوی ...

بلا را شاید آفرید از سر محبت

از سر عطوفت

بنا بر قاعده ی لطف

که از هرچه لطف است کم نگذارد ..

آفرید تا بی چاره شوی و نا چار  ، به طلب چاره صدایش کنی ..

که بهانه ای باشد برای لبیکــــ گفتنش .. برای یک قدم رفتنت ...برای چند قدم آمدنش ...

بلا را شاید آفرید ، تا بی ولا نمانی ...

اصلا

بلا کش ات کرد

عشـــــــــق کرد بسوزی

عشق کـــــــرد بسازی

عشـــــــق کرد جان به لب شوی و باز به آنچه میپسندد بنازی...

دارد عشق بازی میکند خدا

خاطرتــــــــ را چقـــــــدر خواسته خـــــدا ...

بشنو ... ببین... بفهم ...

درد را

بلا را

مرده نباش!!

به خود بیا

اسمع .. افهم ...

-----------------------------

پ.ن: درد ، نظر است ... دردمند ، نظرکرده ...

دردمندان ، دعایم کنید ...

پ.ن : محکم تر تکانم بده

بلند تر تلقین بخوان

غفلت ، امان ِ هشیاری نمیدهد ...


خاطره شده درسه شنبه 91/12/8ساعت 12:8 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت