باید نشست
گاهی
کنار کهنه ترین قبر ِ قبرستان ِ شهر ...
دستی به قبر کشید
فاتحه ای خواند
و بعد پرسید
همسفر
حالت چطور است ؟
باید گاهی
خرمایی خرید
به نیت غریب ترین مُرده ی این شهر
یا ارزنی پاشید
برای گرسنه ترین گنجشک
به نیت ِ تنها ترین قبر ِ این گورستان ...
گاهی باید
کبوتری را
بالای بی آسمان ترین مزار رها کرد
یا گلدان یاسی را
کنار بی روح ترین آرامگاه، روی زمین گذاشت ...
باید
گاهی
حال و هوای بعضی مرده ها را عوض کرد
حالِ بعضی مرده تر ها را . . .
----------------------
خدا کند که یک سحر
کسی خدا خدا کند
به حال این کلاغ ها
کبوتری دعا کند ...
خاطره شده درسه شنبه 91/10/26ساعت
9:50 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |
Design By : Pichak |