گاهی هم قشنگ نیست
میشه تازیانه و میخوره تو سر و صورت زمین
میخوره رو گونه ی من و فرو میره تو پوست
گاهی هم شیرین نیست
میشه نمک
میشینه رو زخمای خاطره ها
روحو میسوزونه
چشمو میسوزونه
دلو میسوزونه
گاهی هم پاک نیست
اسیدیه و سبزا رو خاکستری میکنه
شاید وقتی دل آسمون کینه ای باشه
مثل اشکایی که آدمو سبک نمیکنه
نمیدونم بارون دیروز اسیدی بوده یا اشکای امروز ِ من
که مدام از نبودت به خدا گله میکردم
نمیدونم کدومش محبوبه های روی قبرتو پژمرده کرده
مریم مقدس ِ من
راهبه ی تمام کلیساهای خیس ِ بارونی
خوب یادمه
عاشق ِ بوی خاک ِ بارون زده بودی
بارون که میبارید رو همین خاک ها به سجده میفتادی
با همون چادر سفید ت که گل های رنگ انار داشت
به سجده میفتادی و نم ِ خاکو عمیق نفس میکشیدی و ذکر ِ شکر میخوندی
...
خوب یادمه عاشق بوی خاک ِ بارون زده بودی
حالا هم هستی لابد
لیلا...
بارون زده
هوس ِ نفس نداری ؟ ...
Design By : Pichak |