سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آدم ها

 یک وقت هایی

دوست دارند از یک جایی که مبدا نیست

به یک جایی که مقصد نیست

قدم بردارند


قدم بگذارند

قدم بردارند

قدم بگذارند 

قدم قدم قدم

یک وقت هایی دوست دارند تمام پیاده روهای شهر را

موزاییک موزاییک حفظ کنند

خیابان های شهر را

گام به گام

مرور کنند

پشت چراغ های قرمز بایستند

پشت چراغ های سبز بنشینند

و خیره به یک ثانیه شمار دیجیتالی

با شمارش های معکوس  انس بگیرند

آغاز شوند .. تمام شوند .. آغاز شوند .. تمام شوند ... آغــ.

از قانون خط کشی های عبور تجاوز کنند

عرض خیابان را بی خیال قدم بزنند

اعتراض بشنوند

روی لبه ی نازک  جدول ها تلو تلو بخورند

پا پیش پا بگذارند

یک قدم عقب بروند

بی تعادل شوند

ارتفاع پست ِ کنارشان را به مسخره بگیرند و

. . .

دوست دارند زیر لب آواز بخوانند

و با انگشت بالا و پایین نت ها را روی دانه های اکسیژن ترسیم کنند

بعد انگشتشان را در دهان مز مزه کنند و بگویند:

مممممم

چه دود خوش طعمی!

آدم ها ...

آدم ها گاهی دوست دارند

بی مبدا 

راه بیفتند

بی مقصد

راه بروند

در یک مسیر ِ مبهم ِشلوغ ِ و پر سر و صدا

ساکت و غریب

گم بشوند

آدم ها

اغلب

وقتی بی وطن اند . . .



خاطره شده درسه شنبه 91/6/7ساعت 10:19 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت