سرعتت بالاست
قدمم که هیچ
فکرم هم . . .به تو. . .نمیرسد
میگذری و خاک از قدمت بلند میشود
و من..مثل همیشه ...عابر ِ عقب مانده ی خاک خورده . . .
میگذری
میگذرانی ام
تو بی خیال و بی تفاوت . . .
عادت به گذشتن داری
انگار نه انگار
لحظه به لحظه
بزرگم میکنی
کوچکم میکنی
میسازی ام
ویران ام میکنی
آب و آفتابم میدهی
ریشه میدوانم
ریشه ام را قطع میکنی . . .
روزگار ِ بد . . .
حالا باز عقربه ات را نشانده ای روی نبض ِ نفس های من
معکوس میشماری
تا ثانیه شمارت هم برسد و تپشم را به شماره بگیرد
برسد به لحظه ای که همه بمب شادی منفجر کنند و تولدم را تبریک بگویند
برسد و مرا هم برساند
به سراشیبی مرگ
نه نه
من منفی نگر نیستم
حقیقت کمی تلخ تر از طعم کیک تولد است
راستش رابخواهی من از سوختن شمع های روی کیک دل خوشی ندارم
من اصلا از سوختن دل خوشی ندارم
من از تماشای سوختن دل خوشی ندارم
من روز تولدم
دلم
آب خنک میخواهد . . .
یخ . . .میخواهد. . .
دلم . . .
----------------
کاش
عقربه هایت
روی 19 اردیبهشت ِ 91
برای همیشه
متوقف میشد . . .
کاش
Design By : Pichak |