سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دییییییییینگ.صدای زنگ در خونه!

یوهوووووووووووووووووووووووووو..

سلام بابا.. خوبی ؟ خوشی؟ دلم برات تنگ شده بود.چند ثانیه خیره تو چشمای بابا.

با سرعت میدوم طرف اتاق. اول آبجی کوچیکه .. وای عزیزم .گلم. بهارم. نفسم. عشقم . امیدم . گل گلی. غنچه من .. عروسک. دلبرک.. کمبود لغت  و اتمام ابراز احساسات!

چند ثانیه خودمو جا میکنم تو چشمای آجی کوچیکه.

وای.. مامانم سلام. هیچی نمیگم . فقط میرم در آغوشش. شایدم میاد تو آغوشم.هیچی نمیگم.

ا.. در اتاق من سلام.. درو باز میکنم. وااای عزیزم اتاقم . سلام. خوبی؟ میدونم دیگه هیچ کس نیست با در و دیوارت حرف بزنه... !

کمدم . عزیزم. خوبی؟ میبینم که کتابای داداش جای کتابامو گرفته.. بی معرفت  خوب جامو خالی نگه داشتیا. نه شوخی کردم. غصه نخور.

سلام رایانه ی بابا. سلام اسپیکر. سلام میز .سلام مانیتور.سلام اسکنرنقاشیام.سلام پرینتر

واای سلام دیوار رو به رویی.جای نقاشی های من. اینقده دلم برات تنگ شده بود. دیروز داشتم به دیوار خونه ی همسر میگفتم که باید قدر نقاشی هامو بدونه و مراقبشون باشه. گفتم اون نقاشیا مال تو بودن و حالا...

چقدر جای میزمن تو اتاق خالیه. انگار کلا دکور اتاق به هم ریخته...

وای قالی عزیزم. سرمو میذارم رو زمین و میبوسمش.

ا.. طوطیا..سلام نبات.سلام کاسکو..

.به سلام.مخاطبای عزیزم. سلام حراف جون جونم.. سلام پولی جونم..متنتو خوندما...!سلام ساقی رضوان .. نیستی نجواهای شبانه منو ببینی.!.سلام غلام آقا جون.!سلام قیچی جان،تازه رفیق!.سلام من نوعی.. خوب به التماسام بها دادیا...!سلام به همه.

خوبید؟

دلم واسه تک تکتون تنگ شده بود.

شنیدید میگن هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه.. به خدا راسته . هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه!

راستی...من دارم دیوونه میشم؟

 

بدون شرحه دیگه...!


خاطره شده درپنج شنبه 88/5/15ساعت 11:40 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت