سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جمعه است . . .

نشسته ام همان گوشه ی اتاق که همیشه وقتی خیلی دلم میگیرد آنجا کز میکنم...


سرم را روی زانوهایم خوابانده ام و انگشتم را مدام روی قالی میکشم و فکر میکنم . . .

مدام  به این جمله فکر میکنم که :

اگر کسی اشک امامش را جاری کند . . . "ش ه ی د"نمیشود . . .

اگر کسی اشک امامش را جاری کند . . . "ع ا ق ب ت ب خ ی ر "هم نمیشود . . .

اگر کسی اشک امامش را جاری کند اصلا دیگر خدا "د و س ت ش "هم ندارد . .

نگاهش هم نمیکند . . .

شهادت؟!

چه پنبه دانه هایی را خواب میبینم  . . .

...

سرم را روی زانو فشار میدهم تا اشکم را خشک کند . . .

دارم در ذهنم هفته ام را مرور میکنم . . .

حساب کتاب میکنم لحظه هایم را . .

من میدانم تو امروز . وقتی حساب کتاب هفته ام را بخوانی . .حتما به حال من گریه میکنی . . .


من این را هم میدانم . . .اگر کسی اشک امامش را در آورد . . .دیگر . .

میدانی مولا . .

میگویند وقتی پدرت خیلی . . .خیلی . . . از تو ناراحت است . . . بهترین پناه آغوش خودش است . . .

میشود . . . امروز که از غم ...به حالم اشک میریزی  . . .باز هم پناهم خودت باشی؟

که سرم را بر دامنت بگذارم و التماس کنم که دعایم کنی . ..

که درد دل کنم برایت . . .

که بگویم دل من هم امام میخواهد . . .

که بگویم وقتی نیستی چقدر خوب بودن سخت است . . .

که بگویم وقتی نیستی چقدر در تکرار های روز مره ام فراموشت میکنم . . .

که بگویم چقدر وقت بی پناهی نیاز دارم که تو باشی . . .که حضورت همراه با ظهور آرامم کند . . .

که بگویم چقدر وقت غفلت به دلنشینی صدای تو محتاجم . . .تا کمی دلم آسمانی شود . . .

سر به دامانت بگذارم و بگویم چقدر به دلم مانده که من هم با دعای تو توبه کنم . .  .

نه اینکه دعایم نمیکنی . . .نه. . .

لیطمئن قلبی . . .

. . .

مولا . . .میدانم . . تو خیلی بیشتر از من مشتاقی که به دادم برسی . . .

که بیایی . . .دلشکستگی هایم را  التیام دهی . . .

غم هایم را آسمانی کنی . . .

با یک نگاه . . فکر گناه را هم از سرم بیرون کنی . . .

بیایی

و دست پدری بر سرم بکشی . . .

آخر من میدانم . . .امام ها . . چقدر یتیم ها را دوست دارند . . .

و چقدر یتیم نوازی را . . .

میدانم تو هم دلتنگی . . . حتی برای سیاهدل ترین شیعیانت . . .دلتنگی . .

اصلا . . میدانم . . امروز که اعمالم را نگاه میکنی . . .دلتنگ تر هم میشوی . . .

سخت بر تو میگذرد وقتی نمیگذاریم بیایی و دستمان را بگیری . . .

فقط اشک میریزی و دعایمان میکنی . . .

آخر  تو امامی . . .معنای رافت و محبتی . . .تو پدری . . .از پدر ها هم دلسوز تری . . .

............

آقا...دلم از خودم گرفته است . . .

میخواهم نماز استغاثه بخوانم . . .استغاثه به تو

فریاد کنم . . . از دوری خودم . . . از دوری تو . . .

میخواهم برای آمدنم . . .برای آمدنت . . .به خودت توسل کنم . . .

تا بیایی . . . مرا به خود آوری . . .

دعایم کن . . .

-------------------------------

پ.ن:تا غروب توبه کنیم . .شاید . .  .دل پسر فاطمه (عج) کمتر برنجد . . .



خاطره شده درجمعه 90/10/30ساعت 11:18 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت