کوزه ی سفالی را روی پا محکم کرد . .
و باز مداد را به دست گرفت . . آرام . . گل و بوته را روی تن خشک و بی روح سفال نقش میزد . . .
صدای سنتور . . .ترجیع بند سکوت نفس های آرامش شده بود . . .
اتاق کوچک اش . . . پر شده بود از کاغذ های نیم سوخته ای که
شکسته نستعلیق های مشکی عرفانی بر آن نقش خورده بود . . .
گوشه و کنار اتاق را اگر خوب نگاه میکردی . . میتوانستی یک دل سیر در باغِ نقش های ریز و درشت سفال ها وکوزه ها قدم بزنی و نفس تازه کنی . . .
اگر نگاهت را به دستش میدوختی و دنبال میکردی خط و خطوط طرح ها را . . .
به آلاله میرسیدی و آرام میشدی . . به نرگس میرسیدی و معطر میشدی . .
محبوبه های ریز را نفس میکشیدی و بوته بوته مست میشدی . . .
از یاس میچیدی و در لطافت بابونه ها میتراویدی و رها رها رها . . . روحت را تازه میکردی . . .
اومداد را آرام میکشید و شکوفه های بهاری . . . روی تن کویر زده ی سفال . . .
زیر تک ضرب های لطیف سنتور . . .دانه دانه میشکفتند ..
ساکت بود. . .حتی نفس هایش هم انگار..بی صدا . . .محو خط های نازک دنباله دار شده بودند . . .
ساکت بود …
و آرام . . تنهایی هایش را . . .پر میکرد . . . با آرامشی غرق غم . . .
غرق رنگ سیاه و قهوه ای سوخته . .. غرق فیروزه ای های خطوط و ارغوانی گلبرگ ها . . .
ساکت بود . . .
و آرام..مینوشت . . .درد دلش را . . .روی دل خاکی کوزه ها . . . بین راز داری گل و بوته ها . . .
ساکت بود و گاهی . ..آرام میبارید . .. زیر فشارسنگین سکوت..بین بغض های متراکم آوا . . .
میبارید . . وشبنم به گلبرگ ها ی بی رنگ سفال مینشاند . . .
و بعد . . .آرام . . با پشت دست . . شبنم را از گونه ی سفال پاک کرد . . .
اتاق . . .در یک خلسه ی عمیق . . . با تک ضرب های آرام سنتور . . .نفس میکشید . . .
و مرد آرام..آرام....کنار نقش گل ها . . .بر خاکی بی جان سفال . . .قلم میزد :
مــــــــــرد را دردی اگـــــــر باشــــد . . .خوش اســـتـــــ . . . .
Design By : Pichak |