شب شده
و من هراسان گوشه ای کز کرده ام
زانو بغل گرفته ام و دست هایم را
یک جای دور . . .
یک جای خیلی دور . . .
پنهان کرده ام
مبادا که لب بزنم
جرعه های جام تاریکی اش را . . .
کسی میگفت
اگر از شراب تاریکی بنوشی . . .
هیچ وقت صبح نمیشود . . .
هر لبی که تر کنی . .
شب مست تر میشود...شب بیدار تر میشود . . .
آنوقت دیگر صبح نمیشود
من میترسم . . .
از شب. . .از تاریکی . . .از جام و جرعه
گاهی نفس عمیق میکشم. . .
_مادرم میگوید اسمش آه است _
گاهی که نفس عمیق میکشم . . .
بوی سرد تاریکی را
از پله پله های متروکه ی خاطراتم
حس میکنم . . .
اصلا شاید . . .تمام تاریکی ها . . .ازهمین زیر زمین متروکه می آیند . .
پله..پله..پله...
می آیند بالا و همه ی صبحم را
یکجا شب میکنند . . .
من میترسم . . از زیر زمین . . از پله . . از صدای گام های آهسته
از نفس های سرد . .
اصلا بوی خاک این گذشته های عنکبوت زده
روحم را به سرفه می اندازد . . .
آنقدر که تمام احساسم کبود میشود . . .
کسی میگفت :
حتی اگر به سرفه افتادی هم . .
نباید از جرعه های تاریکی بنوشی . . .
میگفت هر لبی که تر کنی . . .
شب مست تر میشود . . .شب بیدار تر میشود . . .
آنوقت دیگر صبح نمیشود . . .
باز هم شب شده . . . مثل دیشب..مثل پریشب....مثل هرشب . .
و من هراسان گوشه ای کز کرده ام
زانو بغل گرفته ام و دست هایم را
یک جای دور . . .
یک جای خیلی دور . . .
پنهان کرده ام . . .
-------------------------------------
پ.ن:نگید چرا غمگین نوشتی. . . لطفا!
Design By : Pichak |