سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کجاســـتــــ ؟


وقــتـــی میپــرســم بعضی ها آسمان را نشان میدهند . . .

بعضی ها میگویند در بی نهایت هرچیز است. . .

بعضی هم یک ژست متفکرانه میگیرند و یک عالمه صغری کبری میچینند که :

خدا جا ندارد . .

خدا مکان ندارد . .

خدا حد ندارد

خدا . . .

ولی وقتی دارند تمام این حرف ها را با چشم ها و دهانشان فرو میکنند در مغز من . ..

من فقط یک نگاه عاشق اندر عاقل به منطقشان می اندازم و لبخند میزنم...

شاید سرم را هم به علامت تایید تکان دهم . .

اصلا شاید تمام منطقشان را هم حفظ کنم که اگر روزی کسی به من هم گفت خدا جا دارد . .

تمام این حرف ها را برایش تکرار کنم . .

ولی خب . . همه اش ...

-همه ی این حرف ها را میگویم -

همه اش به درد عمه شان میخورد . . .

منکه میدانم خدا جا دارد . .

منکه میدانم خدا کجاست . ..

خدا همین دور و بر هاست . ..

روی لبخند کودکانه ی خواهرم .. .

روی شانه های پر صلابت پدرم . . .

لابه لای قربان صدقه رفتن های مادرم . . .

اصلا آن ها هم که نباشند . . .خدا باز همین نزدیکی هاست . . .

مثلا....مثلا بین چه چه قناری است . .

آنجاست تا وقتی دلم میگیرد دلم را باز کند . . .

یا بین شاخه های محبوبه است....

آنجاست تا از عطر شبانه اش مستم کند . . .

خدا گاهی در پیاده رو است . . .

قدم قدم با من می آید تا یک جوری حواس تنهایی هارا پرت کند . . .

گاهی در دانشگاه است . . .

مرا به درس مشغول میکند تا سرم گرم شود . .

خدا گاهی با دست هایم خورش قیمه را هم میزند . .

خدا میداند من اهل غذا پختن نیستم....امامیخواهد نشاطم را برگرداند . .

خدا گاهی روی چشمان من میتراود . . .وقتی سرم روی زانوهایم است . .

می خواهد دلم را سبک کند . . .

خدا گاهی هم برایم مداد رنگی میخرد . . .

میگوید نقاشی بکشم...میگوید روحم را مانوس با رنگ آفریده است . .

خدا گاهی هم  برایم سجاده پهن میکند . . .

چادرم را به سرم میاندازد . . .دستم را میگیرد تا قیام کنم

روی قنوت هایم  ذکر میگذارد . . .

روی سجده هایم شکر . . .

خدا همیشه بعد از نماز نوازشم میکند . . .

با کمیل. .کلمه کلمه خدایی میکند

واژه واژه دلداریم میدهد . . .

سرم را روی پایش میگذارد .. . .برایم جامعه کبیره میخواند

خدا در اتاق من قدم میزند . . .

هوا که بگیرد پنجره ها را باز میکند .  . میگذارد صدای اذان را بشنوم . . .

خسته که میشوم تسبیح به دستم میدهد . . .برایم  دانه دانه سبحان الله میگرداند . . .

خدا بین قطره های باران است . .وقتی روی شیشه لیز میخورند..

خدا میداند من چقدر باران را دوست دارم . .

چه کسی میگوید خدا جا ندارد . .  .

خدا همین جاست . . . کنار من . . .بین  انگشتان من

وقتی که مینویسم:

خدا در قلب های شکسته است . . .

-------------------------------------

خیلی دلم گرفته

 


خاطره شده درپنج شنبه 90/10/1ساعت 8:21 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت