نه لغوی . . نه اصطلاحی . . .
بعد از کربلا . . .
دیگر کسی "غریب " را معنا نکرد . . .
و "نا امیدی" را
و "اربا اربا" را
و "عطش"را
و . . .
ســـــلام بر محـــــــــرم . . .
خــوش آمـــدی ســـقای چشم های من . . .خوش برگشتی همسفر 30 روزه ی داغ ...منتظرت نشسته بودم . . .
عطش گرفته بود این چشم ها . . . بس که شوری اشک به خوردش داده بودم . . .
اشک های بی اصل و نسب...اشک های بی هویت . .
خوش آمدی ساقی . . .
کمی زمزم محرمی به این چشم ها بنشان . . .
بلکه این دل بی خود و بی جهت ماتم زده معنای ماتم را بفهمد . . .معنای غم را بفهمد . .معنای سوز و درد را بفهمد . .
سلام بر محرم . . .
به صبح های دلگیرش . . .
تکرار شرم خورشید از طلوع . . .شرم ابر از رو سپیدی ای که رویش را سیاه کرد . .
مادر ی آرام کودکش را تاب میدهد :لای . . لای . . لای . .
و میدان کم کم دارد بوی جنگ میگیرد . . .
مادری آرام کودکش را تکان میدهد :دخترم بلند شو میخوایم بریم روضه ی علی اصغر امام حسیناا ا . . .
سلام بر محرم . ..
به ماتم زدگی ظهر هایش . . .
هرروز تکرار هرم بی نهایت خورشید از وسط آسمان . . .
تکرار زمینی که زیر آسمان میسوزد . . .تکرار آسمانی هایی که روی زمین میسوزند . . .
مادر کودک را به سینه اش میفشارد و سعی در آرام کردنش دارد . . .
بی تابی کودک خیمه خیمه کربلا را متلاطم میکند . . جوان جوان بنی هاشم را بی قرار . . .
هنوز انگار نام سقایی بر زبان هاست . .
"سلام بر لب تشنه ی ابالفضل(ع)"
مادر به دخترش لبخندی زد و لیوان را از او گرفت و گفت :
آفرین گلم....دختر پرسید :مامان چرا اینو باید بگم؟
اشک به چشم مادر نشست . . .
کودکش انگار . . . داشت . . . میخوابید. . . .
سلام بر محرم . . .
به بعد از ظهر های نفس گیرش . . .
هرروز خورشیدی کم کم رو به غروب . .
خورشیدی سرخ . . .زمینی سرخ . . . آسمانی سرخ . . .
مادر ی آرام گهواره ای را تاب میدهد :لای . . لای . .لای . .
و میدان دیگر رنگ جنگ ندارد . . .
مادر آرام کودکش را تکان میدهد :دخترکم بلند شو . . دم غروبه مامان..دلگیر میشی . . بذار شب بخواب . .
دختر آرام چشمانش را باز کرد:مامان . .. آب . . .
سلام بر محرم . . .
بر شب های پر ز غربتش . .بر تکرار شام غریبانش . . . .بر سکوت و حزن فراگیرش . .
مادری با دست های بسته دستان نوزادی را در دستش تصور میکند و آرام میفشارد . . .
گهواره ای به غارت رفته است . . .
دختری قلکش را میشکند:مامان الان که میریم سینه زنی اینا برای گهواره ی علی اصغر (ع). . .باشه؟؟
مادری دست دخترش را در دستش میفشارد و لبخند میزند . . .
--------------------------------------------
پ.ن:محرم.....فقط خدا میداند که تو چقدر برای من خوش آمدی . .
.برایم نماز استغاثه بخوان محرم . . .
خودت برایم بخوان..
تا جان نداده ام...
Design By : Pichak |