سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنام خداوند گنجشک ها. . .

تمام زندگی ات را که جمع کنی . . .همه اش میشود یک کیف لپ تاپ و یک کوله پشتی . . .

یک کوله پشتی حاوی یک  سالنامه . . .

جانستان -کابلستان( امیر خانی)

من گنجشک نیستم( مستور)

نیم-ماه (مارال ایمانی تبار)

یک چادر نماز . . یک سجاده . . چند خودکار و مداد و روان نویس . . یک عالمه کاغذ A4..یک بسته مداد رنگی . . .شارژر موبایل . . هندزفری . .کیف پول . .کرم ضد آفتاب . .

مسواک . . خمیر دندان ...یک قرآن و یک مفاتیح کوچک.. . یک دست لباس . ..شانه . .حوله ی دستی . .

و . .

شاید باور نکند کسی . . اما تمامش همین است .. .

گاهی کوله پشتی را دست میگیری و کیف لپ تاپ را به دوشت میاندازی . .

گاهی هم سنگینی کوله پشتی آزارت میدهد و جابه جایشان میکنی و زیر لب غر میزنی که :

اااااه ه ه ه. . .  چقـــــــــدر وسیله دارم !!!!!!!!!. .مگر گذراندن یک روزچقدر وسیله میخواهد؟؟

اصلا مگر گذراندن یک عمرچقدر. . .

...............................................................

بابا میگفت خوب است آدم ها مثل گنجشک زندگی کنند . .

زندگی گنجشک ها قشنگ است . .

خانه شان موقتی است . . غذایشان را ذخیره نمیکنند .. هرچه روزی شان باشد همان روز میخورند . .

جای خوابشان هم موقت است . .

تمام درخت ها میتوانند رختخواب باشند . .

و گنجشک ها هم روی تمام درخت ها خوابشان میبرد . .

...................................................................

((مستور)) نوشته بود :((من گنجشک نیستم . . . ))

من ((من گنجشک نیستم ))را حفظم . . از بس که این کتاب را  خوانده ام و در تیمارستان توصیف شده اش قدم زده ام . .

اما وقتی به حرف های بابا فکرمیکنم . . وقتی نگاهم به کوله پشتی و کیف لپ تاپم می افتد . .

وقتی نماز هایم را شکسته میخوانم . .

وقتی با قاصدک به خاطر بیوطن بودنش حس قرابت دارم . .

وقتی تمام این ها باهم جمع میشود

حس میکنم من کمی گنجشک هستم . .

..............................................................

دلم گرفته. . یک همدم کوچک زرد رنگ داشتم که برایم میخواند . . .

وقتی دلم میگرفت . .مثل الان . . .

اسمش "مرغ عشق" بود . . .

حالا مرده . . دلم گرفته . . نیست که بخواند . .

اما یک دنیا آدم هستند که به اشکم بخندند.. . .

همه شان هم راست میگویند . .

دیوانه!!!!مردن یک مرغ عشق مگرچه غم بزرگی میتواند باشد . .

حتی اگر این جثه ی کوچک ضعیف یک نصفه شب با تو طعم بی پناهی را . . .

و یک عمربا تو طعم تنهایی را . .

نه نه . .همان حرف سنجیده تراست. .

دیوانه..مردن یک مرغ عشق مگرچه غم بزرگی میتواند باشد . .

........

من چقدر جایم خوب بود در تیمارستان روانی  در بین ورق های ((من گنجشک نیستم))مستور . .

من چقدر آنجا احساس خوبی دارم . .

من چقدر گنجشکم در(( من گنجشک نیستم . .))

من چقدر حالم بد است . .

خدایا کمک. . .

 

 


خاطره شده درپنج شنبه 90/5/27ساعت 3:8 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت