آداب الملت عند الدّولت الفخیمه !
یا ملت !اعلم قدر الدوله . و یتشکّر دائما من الدولت و الکابینه . و هب کلّ الیارانه بالدّوله مع الرّوی الگشاده و النیش الباز . و لا یَتَغُرغُر پشت راس الدوله فی التاکسی و الجوامع العمومی و الخصوصی . ولا تقرا السایت خصوصا السّایت الرجا نیوز و امثاله . ان السّایتون النّاقدون الدوله ، هم افراطیّون . و تلذّذ من البرجام و گشایشات من بعده . کتعطیلی الکارخانه جات .
*المهم :کل الکارگر یحتاج باستراحت الدائمی.
و افتخر باالکذرنامه المعتبر . وکن ذوق موت بارتباط الایمیلیه مع المریکا . اذا یرسل الایمیل الی الامریکا ، یَتَشَعشَعُ قدرت الدیبلماسی الایران فی کل جهان . و لا تحزن من التورم و الکرانیّ و البیکاریّ و الاختلاس و البدبختی ّ و البیچارکی … ان کل الخطایا ء و الصدمات و الکندکاریون ، وُلِدَ فی دوله الاحمدی نزاد . فلا تَقُل بالدوله الفعلیه حتی: الفوق العینِ ابرو ٌ! و تبسّم دایما و تفرّح من الاوضاع الموجود .
آداب الدّولت عند الملت الوخیمه :
یا دولت ! افعل اعمال الخیر فی قبال الملت و ان الاعمال بالنیات ! فبَعد النّیّه ، استرح فی الکیش و القشم باتفاق الاهل و العیال و حینه تَفَکَّر بِمشکلاتِ الملت ! و احفُش بالمنتقدین و الدلوابسیون بعبارات المتقن کبیسوادٍ و التندروٍ و خصوصا بعباره ( اذهب الی الجهنم ). هذا العباره یحتوی ریشه المذهبیه و یتاثر فی المنتقدین المتدیّنین . و هب لکلّ مدیران الشّاخ ، حقوقاً میلیاردیاً کثیراً من البیت المالِ . و لاتَخَف . ان الناس کان خواباً ثقیلاً . و اجعَل فی بغلِ الیدِ عراقچیاً ماله کشاً لِماله کشی الخرابات الدّوله و السّوووتیات المکرّره . و اجعل “صالحیا” فی بخش الهسته ای لداد و الهوار و القسم و الآیه و الگریه و المویه حتی تصوّب البرجام . و اعلم الّاریجانیا مفیدا لکّل الدّوله ! بشرط البرداختَ السود و القدرت لا محدود الیه . الّاریجانی یقدّر صوّب البرجام فی البیست دقیقه و سدّ الدهان کل المنتقد فی المجلس .هو کان موهبه عظیما!
و اجعل یدک فی ید الاوباما اتفاقیّا . و املاء قلب الرآکتور بالسّیمان المرغوب . و ابتکر فی نصب الابتکار، لدخول البنزین بغیر استاندارد و تسویه الهواء و حفظ المحیط الزیست بهذالابتکار ! و پَنچِر کلّ الچرخ الکارخانجات و السانتیریفیوژ و المعاش الملت ، بالکلید الاعتدال . و اسرع فی التبلیغ دولتک . ان النود و شیشَ کان قریبا !
الر_الالف
به سفارش باشگاه طنز انقلاب
همه ی کهکشان خبر دارند از من و حجم بی کسی هایم
پچ پچ افتاده بین آدم ها ، همگی شاهدند تنهایم
سالها پشت هر دری رفتم ، گره تازه ای به کار افتاد
بعد از آن هرکه منتظر مانده ست، سر تکان داده ام : نمی آیم
مینشینم کنار حوض حیاط ، آب را روی آب میریزم
خسته از اشک های دیروزم. مانده در فکر های فردایم
چشم هایم غبار آلودند.خیرگی کار دست من داده ست
من ، همانی که با دو دست خودش غل و زنجیر بسته بر پایم .
به تماشا نشسته ای من را ...تو خدایی صبور و آرامی
من ولی کودکی پریشانم.. پر از آشوب و شور و بلوایم.
غرق افکار کودکانه ی خود فکر کردم که خسته ات کردم...
ماه در حوض آب می افتد ..." بنده ام ، گریه کن، من اینجایم..."
ر.ابوترابی
استفاده از تصویر بلا اشکال است !
Design By : Pichak |