انتقاد نامه . . . . . شايد . . . . نمي دانم ::::
در کنار همه ي مرغ ها و غاز ها .
مي خواستم به عنوان يک تهراني نه چندان اصيل دفاع کنم .
دفاع کنم از شهري که در نگاه اول آلودگي از سر و رويش مي بارد .
تهراني که هر روز که مي گذرد خاکستري تر نه سياه تر مي شود .
در آن در روز روشن آدم مي کشند . در آن دزدي مي کنند .
بي مروتي هست .
نا جوانمردي هست .
اما در کنارش هستند کساني که مثل يک پاک کننده ي قوي عمل مي کنند .
خاصيت اسيدي ندارند . بازي هستند .
بازي نيسنتند . خاصيت بازي دارند .
کساني که چادرشان را محکم گرفته اند تا مبادا باد غفلت و ها و نسيان ها ببردش .
کساني که دنبال سميه بودن براي امام شان هستند در اين غربت
جوانمردي و مروت و دينداري .
هست اجتماعي به نام نماز جمعه در تهران .
که اگر هم نخواهي جو گيرش مي شوي . و پاگيرش .
مردمان با وفايي هستند در کنار همه ي بي فرهنگي ها و اختلاط ها.
زناني که تو از آن دم مي زني .
کار مي کنند براي آرمانشان . براي اعتقادشان .
با همان چادر که سفت چسبيده اند . از صبح تا شب کار مي کنند . در کنار مرداني که شايد اين روز ها گرگ برايشان دگر استعاره نباشد . واقعيت است .
زناني که اگر بگويي تا پاي شهادت مي روند .
زناني که صد مرد هم نمي تواند جلويشان راست شود .
مردي هست که اگر دلمان از اين همه سياهي گرفت پيشش برويم و سفره ي دلمان را
برايش باز کنيم و پشت سرش نمازي بخوانيم . و اشک بريزيم و انرژي بگيريم .
و بعد دوباره شروع کنيم .
آري اينجا همان تهران آلوده ي خودمان است .
و مردماني هستند در اين حوالي که پاي آرمانشان شعر ها مي سازند و
حماسه ها خلق مي کنند .
حماسه هاي که شايد گاهي وقت ها شاهنامه جلويش کم مي آورد .
اينجا تهران است .