• وبلاگ : ســ ا مـــ ع ســــ و م
  • يادداشت : دلتنگم خدا
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ماهي کوچک روحم 
    يک دل سير گريه کرده بودم چشم هايم هنوز در ادامه آن درد عجيب ميان سينه ام مي سوخت ...آدم به خانه قديمي ... آمدم تا از حالا يم پرت شوم مگر به روزي خوش... خانه خودم که را از جنس آه آفريده اند هر خشتش ، يکي از همان تير ها بوده که چشم هايم در ادامه اش دويده اند ...
    گفتم مگر هم سايه ها ، شادي اي داشته باشند تا قرض بگيرم اندکي از آن را
    بي خبر از آن جا که خورشيد وقتي در سرزمين ما غروب مي کند
    خانه من و هم سايه با هم تاريک مي شوند ....
    تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي همت کن
    و بگو
    ماهي ها حوضشان بي اب است ....