هر وقت دلم ار آدما ميگيره ميام اينجا..... هروقت توي هياهوي زنگي گمم ميکنه ميام اينجا....آروم ميشم از وسعت درد کم نميشه فقط اروم ميشم....هروقت که ميام با اين چند خط بارونت خيس ميشم! من عاشق بارونم تو چي؟ ممنون که آرومم ميکني

خب نميرم باشه:ا
:دي
من هنوزم کلماتت رو که توي سياهي سامع سوم نوشته شده رو نميتونم بخونممم:ا

توصيفات خيلي زيبا بودند

گاهي آدم مثل فاميل دور، به مرحله‌اي از عرفان مي‌رسه که مي‌گه:

تبي ميخام يه رازي و بهت بگم خواهر
وبت جن داره...
بااورر کن اون نوشته رو خودم خونده بووودم اينجا....

سلام ....بي نهايت زيبا ....

اين روند ِ بي "تو" بودن اگر ادامه پيدا کند از علم ميگذرد . به عقايد ميرسد . آنوقت من ميمانم و سجاده ي خالي ِ تو ...

ميشنوي ؟

مسحور کننده نوشتين
داشتم مثل يک سنگ رها شده در فضاي خالي بين کهکشانها که تا ابد دوست دارد برود و برود و برود و هيچوقت نايستد بروم و بروم و بروم و هيچوقت متوقف نشوم که يکهو ..خيلي يکهو رسيدم به ته خط ..و نقطه گذاشته شد ..نقطه ي اتمام جمله خيلي غافل گير کننده گذاشته شد ..توسط دستي از غيب.آنهم نه انتهاي جمله..وسط جمله ..باز هم نه ..وسط يکي از کلمات...مثلن گفته باشي ايمان...و نقطه در قوس انتهاي نون گذاشته شود.
.لابد من بايد بگويم عالي نوشتين و بعد شما يک کلمه بنويسيد ممنونم...و تمام....ولي اينبار دوس دارم بگويم درک شديدي از کلمات و جملات در من بوقوع پيوست آنقدر که اگر سه بار از کلمه ي سکته در جمله استفاده کرده بودين مي بايست ولتاژ دستگاه شوک را آنقدربالا ميبردند تا همه ي خون موجود در رگهايم الکتروليز شود

حواسش نيس
به هيچ چيز..
چه برسد به ... مَ . .. ن ....

:(
و اگر تو باشي...