• وبلاگ : ســ ا مـــ ع ســــ و م
  • يادداشت : ساعت بيست و شش
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • پارسي يار : 6 علاقه ، 3 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    +
    هنوز هم به اين اراجيف معتقدي؟
    پاسخ

    بله
    شب ، انتظارو...
    چشمانم درد ميگيرد،سرم تير مي کشد ولي نه اين بار از قدم هاي تو ،از نبودنت که هرشب برايم خواب ها يا کابوس هاي جديدي مي سازد و گاه اينقدر در خيالت پر مي کشم که براي خودم از بودنت رويا ها مي سازم!
    اين روز ها پرم از انتظار...
    عالي:-)
    اين همه انتظار و تو باز نيامدي :)
    پاسخ

    :)
    + تسي 
    هووووم...
    قصه ي شب...
    يه قصه ي تموم نشدنيـــ...
    پاسخ

    :)
    ها؟!
    من دارم مي‌ترسم، يعني واقعا از زيرزمين بالا مياد؟!
    پاسخ

    من اينطور فکر ميکنم
    سلام...
    من خودم بعضي وقت ها را کنار گذاشته ام براي بعضي فکر و خيال ها...اما نه بعضي وقت ها ...که بيشتر وقت ها...که اصلا تمام وقت هايم شده فکر و خيال تو....بعد يک روز مي بيني همين فکر و خيال ديوانه ام مي کند و زير زمين آسمان را هم فاش مي کنم !
    قلمتون مثل گذشته ها ساده و روان...
    احسنت .
    پاسخ

    سلام. ممنون
    تاريکي از زيرزمين بالا مي آيد...
    خيلي تصوير قشنگ و خيالي اي داره
    پاسخ

    خياله مگه ؟
    سلام

    گويا ادبيات من خيلي ته كشيده كع بعد دوبار خواندن چيزي دستگيرم نشد:)
    پاسخ

    سلام. چيزي نداشت :)
    سلام...
    اين رباعي منسوب به بوسعيد يادم افتاد که گفت:
    در ديده به جاي خواب آب است مرا
    زيرا که به ديدنت شتاب است مرا
    گفتند بخواب تا به خوابش بيني
    اي بيخبران! چه جاي خواب است مرا؟
    پاسخ

    عليک سلام. جالب بود .