• وبلاگ : ســ ا مـــ ع ســــ و م
  • يادداشت : بعضي مرده تر ها
  • نظرات : 4 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    ديروز وقتي ميان قبرها راه مي رفتم تا به قبر مادربزرگم برسم اين فکر که اين آدم ها روزي راه مي رفتند و حرف مي زدند بد جور دلمو لرزوند به همسرم رو کردم و گفتم باورت ميشه اينا يه روز مثل ما زندگي ميکردند و تا رسيدن به خانه ميان ما هيچ کلامي رد و بدل نشد!!!

    گاهي بايد به ياد خودمان خرمايي پخش کنيم به نيت آن که شايد روزي قبر ما تنهاترين و گمنام ترين قبر در گورستان باشد!!!

    از نوشتن اين جملات غمگين نشدم چون به قول خيلي ها مرگ حقه!

    متنت زيبا بود...سبک شدم

    پاسخ

    سلام.ممنون:)