خوندم:)
آره منم ميگم ترس داشت....
سلام تبسم جان:)
اعظم الله اجورنا واجورکم قبول باشه اينجا مثل همه جا مهمان خان حسين هستيد
منه هم در وبم سفره اقا پهنه خوشحال ميشم با نظر ارزندتون تشريف بياريد کليکتون سر چشم يا حسين
سلام عليکم.وقلبي لديکم و ....
بابا ايولدارين بهمولا.
خيلي حال کردم.خداروز به روز به توفيقاتتون اضافه کنه!
دس ماتازه کارارم بگيرين.خيلي دوس دارم به وب ماهم سر بزنيدوحتمانظربديد.ولطفانظراتون صريح باشه.
البته وب ما به خاطر کم کاريمون هنوناشناخته اس.ايشالا که مامبتونيم يه گوشه ي کار فرهنگي وبگيريم
واااااااااي تبسم!
اين حرافه؟
اين خودشه؟
منو مي شناسي حراف؟ آهاااااااي حراف منو مي شنوي؟
تبسم يادته تو وراج بودي؟
يادته من بهت مي گفتم وراج؟
وااااااااااااااي... آهااااااااااي اين منم... يه عالمه بزرگ تر از قبل... آهاااااااي حراااااااااف....
سلام آجي
عکس از اون بيابونه نداري؟
راستي راهکارهاي مقابله با ترسي که براشون به ارث گذاشتي چي بوده؟!!!فوضوليم گل انداخته!!
اين جمله ات رو دوس داشتم: از هيچ کس هم هيچ توقعي ندارند...
يک: دلت برام تنگ نشده؟
دو: ارديبهشتي هم بي معرفت ميشه؟
يک: منم موخوام... :(
دو: خب اگر سفرنامه ي دومو بخوايم اين قلقلي رو مي چرخونيم مي ريم پايين صفحه مي خونيم... ديگه لينک نمي خواد که... مي خواد؟
سه: چرا منو نبردي؟ منم موخوام :(