نفس بيجا بکشي
کارت تمام است
هوا آلوده است
ميفهمي؟
. . .
دلم ميگيرد...
سرم را ميگيرم بالا؛
آسمان ميخورد روي صورتم،
روي نوک پايم مي ايستم
قدم را بلند ميکنم
دستم را دراز...
انگشت هايم را ميکشم
چشمم را ميبندم
دقت ميکنم
ريز ميشوم
يک تکه از آبي تر هاي آسمانت را... جدا ميکنم براي خودم
ميگذارم در دلم
چقدر خنک شده ام...
چشمم را باز ميکنم
.
يک تکه از آسمانت نيست!...
جايش سفيد شده..!
ميگويند ابر است..
اما
تو
به من نگاه ميکني
لبخند ميزني
اثر انگشتم پيداست!...
ولي...
نميگذاري کسي بفهمد
چه خوب شد...
ابر ها را آفريدي..........
دلم باز شده
ميخواستم اينو برات بخونم، اما حالا که ديگه تا بعد عيد نميبينمت خودت بخونش، ولي با احساس بخونيا
سلام
بهار لطفا ..با ارديبهشت اضافه......و شربت بهار نارنج دي:
زيبا بود تبسم جان
هواي اينجاعجيب دم دارد
ياد دل خودم افتادم./
همين
مال من و حسن!!!
من نيز بهار ميخواهم با 10و 25 ارديبهشت مضاعف...
آمديم بوديد...ولي رفتيم..
سر بزنيد خوش حال ميشم