سلام خانوم.
با خوندن وبلاگت روحم تازه شد يه جورايي. قلمت مستدام و روان.
راستي ممنون که سرزدين.
ياد عزيزدردانهاي افتادم که من هيچ وقت نديدمش ولي اسمش و خاطرهاش هميشه با من و اطرافيانم هست... عجب دنياي است...
خدايش رحمت کند!
کسي نيست، بيا زندگي را بدزديم، آن وقت ميان دو ديدار قسمت کنيم. بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم. بيا زودتر چيزها را ببينيم. ببين، عقربکهاي فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردي بدل ميکنند. بيا آب شو مثل يک واژه در سطر خاموشيام. بيا ذوب کن در کف دست من جرم نوراني عشق را.
سلام
مي توني يه سري چيزايي رو که ميدوني نخوني
اما قول بده اونايي رو که نمي دوني بخوني
منتظرتم خوش قول
man-bito-hargez.sabablog.com
سلام دلم حسابي گرفت ياد اون دختر معصومي افتادم که روي سفره عقد وقتي بهش گفتم وکيلم گفت نه از شاگردام بود گفتم چرا گفت مهرم کمه گفتم خوبه که گفت باشه من فکر کردم راضيه يا مثل داستان شما روي تاب لذت ميبره اما بعدا فهميدم نه اصلا اصلا بوي لذت رو نبرد
شادي روحش فاتحه و صلوات