بچه بودم. اکثرا پدرم نبود. جبهه بود.
مامان به اين قاصدک ها ميگفت بابا خبر کن.
يه چيزي تو گوشش ميگفتيم و فوتش ميکرديم که بره به بابا بگه... و ميگفت...
آخراي تابستون حياط پر بود از بابا خبر کن...