سلام انشاالله که هميشه با تبسم باشي وساليان طولاني سايه پدر ومادرت بالاي سرت باشد .
وبلاگ پر از احساسي داري .موفق باشيد يا حق
سلام ... زيبا بود دل نوشته هات ...
البته به تازگي يک محبوبه ي شب براي چهار ديواريم گرفته ام که کمي روحم را.....
خيلي تلخ بودولي قشنگ...:(
مگه اينو نميگي؟ گفتم ما ميگيم شب بو! حالا نميدونم شب بو! حالا نميدونم شب بويي كه تو ميگي چيه!
آي كه حرف دل من و زدي!!!
گاهي اونقدر سفت و سخت مي گيرن كه مي خواي جيغ بزني!!! خفه ميشم گاهي.
راستي من هنوز نفهميدم كه تو چجوري با من پست ميذاري ولي من 4 تا كامنت دارم تو 21
چيست راز اين وبلاگ؟
اوه ماي گاد! ما بهش ميگيم شب بو
يادش به خيييييييييييير
مست ميكرد...
نااميد نشو به اين زودي.
بايد به والدين عزيزت ثابت کني که بيست ساله شدي که بيست ساله ها هم خيلي چيزا مي فهمن ... دست از تلاش نکش. هيچ وقت!
مي دونم اينطوري نيستي. ولي خب گفتم از الان روشن باشه همه چيز بينمون.
چرا حرفه اي نمي شي؟
به نظر من خيلي هنرمندي!
مي فرستم. شايد يه هفته ديگه. داستان در حال نوشتنه گلم!
ممنون