سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم ِ رب ِ الحسین (ع)


*هــــوای محـــــــــــرم *

 شبیه سیاه ترین کتیبه ی دیوار های شهر

 شبیه ِ سبز ترین پرچم های هیئت

شاید کمی شبیه ِ آتش گرفته ترین خیمه های تعزیه

این روز ها

شبیه ِ نفس های تازیانه خورده ی باد

شبیه  نگاه ِ ابری ِ آسمان

شبیه ِ دل ترک خورده ی زمین

....

شاید شبیه ِ تمام زمین و زمان

... هوای مــحــــــــــــــــرم دارم...


**********************************

* لبــــیـــــکـــــ *

زمان دورمان کرد از یک واقعه ی سرخ

دستمان را گرفت و برد تا قرن ها  دور تر از دست های ابالفضل(ع)

سال ها دور تر از پاره  پاره های علی اکبر(ع)

ماه ها دور تر از تلظی علی اصغر (ع)

هفته هادور تر از اشک های رقیه (ع)

روز ها ... ساعت ها .. دقیقه ها 

لحظه ها .. لحظه ها ... لحظه ها دور از ندای هل من ناصر ِ حسین (ع)

آنقدر دور که ما 

فقط

دربلندای ِ این زمان ایستاده ایم

و خیره به دور دست ها

گودالی را به اشک نشسته ایم

و صدای لبیکمان 

قرن به قرن ... سال به سال... نسل به نسل ...

درلحظه لحظه ی  زمان میپیچد و تکرار میشود ...

*********************************************

*آه ... بنی هاشمی ها ...*

صبح که بلند شدم لباس های مشکی همه مان را اتو زده آماده کرده بود

طلاهایش را هم سر تاقچه دیدم

دوخت و دوز را گذاشته کنار

غذا هم نمیپزد

میگوید غذای هیئت هست . برکت هم دارد

به من هم میگوید آراستگی در حد نظافت ! ...

کم کم شانه ات را کنار بگذار

پرچم را هم گذاشته کنار حیاط . به برادرم سفارش کرده تا از منزل ِ زهرا خانم بر میگردد پرچم بالای در خانه نصب شده باشد

زهرا خانم زیاد روضه میگیرد . گنجه اش پر از کتیبه است 

گفت میرود یک کتیبه بگیرد و بزند به دیوار ِ سفید ِ اتاق

کتیبه هایمان را پارسال  داد به هیئت ... شرم کرد پس بگیرد

هر سال اگر روضه بگیریم در خانه مینشید و میزبان عزاداران میشود

اگر هم نتوانیم صبح میرود دفتر ِ آقا روضه

عصر هم یخچال قاضی ، خانه ی امام 

عصر ها همیشه با راضیه خانم میرود

میگوید بی طاقت است . حالش به هم میخورد. دلم نیست تنها باشد ...

من را هم همیشه میبرد.

در خانه هم که باشد تسبیح به دست است و صد لعن و صد سلام زیارت عاشورایش را میخواند 

به من هم میگوید بخوان! اگر نمیتوانی فقط عاشورایش را بخوان .

تاریخ را اگر ندانیم ، از حال و هوای مادر محرم را حس میکنیم

میتپد برای حسین (ع)

صفر اما حال و هوایش گرفته تر است

بی قرار است ...

اصلا سفر سوریه اش هم حال و هوای خاصی داشت

تازگی ها فهمیده ام

از نسل امام سجاد(ع)است . بنی هاشمی است..

وقتی میگوید عمه زینب ...

. . .

یا زینب ...(ع)

**************************************

پ . ن : سلام من به محرم به قلب خسته ی زینب

به بی نهایت داغ و دل شکسته ی زینب

پ.ن: امسال دهه ی محرم نیستم که هرشب بنویسم و بسوزم ...

شاید جای بهتری هستم  . سهم منو از دعاهاتون کنار بذارید ...

پ.ن: به حرمت ارباب دلم همه ی پست هارو آرشیو کردم .

اگر خواستید از مطالب اخیر استفاده کنید آرشیو پاییز 91 رو باز کنید .


خاطره شده درچهارشنبه 91/8/24ساعت 12:25 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت