سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش نوشت:سلام...من موقتا  از پیله در اومدم . . .

بیا با هم بازی کنیم     . .

مثلا الان تو مهمان منی     . . .

بــــــَــــــه . ..چه خبر ؟. . .خوش آمدی     . .

از این طرف ها ؟    . . .

خب حالا مثلا من میروم برایت چای و میوه بیاورم     . . .

تو الان باید بگویی:زحمت نکش . . .آمده ام خودت را ببینم . . . چه میکنی با تنهایی؟

بعد من همینطور که از کتری داخل فنجان گل دار آبجوش میریزم میگویم    :

سلامتی . . .میگذرد. . .با تو تنها نیستم     . .

خب حالا مثلا من برای هردومان چای آورده ام و قند و بیسکویت را جلویت میگذارم   . .

بعد تو به من میگویی:هنوز هم قند نمیخوری؟من میگویم:

نه . . چه خوب یادت مانده . . .و بعد بیسکویتی را زیر دندان میگذارم و میگویم:

چایت . . .

بعد مثلا تو چای مینوشی و من زیر چشمی نگاهت میکنم . . .

و بعد چایم را پایین تر از لب هایم میگیرم و زمزمه میکنم:

ممنون که آمدی . . چقدر تنها بودم . ..

بعد تو هم فقط نگاهم میکنی و لبخند میزنی . . . .

بعد من یک هو صدایم را بالا میبرم و با ذوق میگویم نقاشی هایم . . .نقاشی هایم را ندیده ای . . .

و بعد با هیجان میروم سراغ کمدی پر از نقاشی های کودکانه ی قاب گرفته

و همینطور که به زحمت سعی میکنم همه شان را در بغلم جای دهم میگویم:

"یعنی هیچ کس نیامده که ببیندشان "و میخندم . . .

بعد مثلا تو هی دانه دانه میبینی و برایشان ذوق میکنی و قند های قندان در دل من دانه دانه(تر) آب میشود . .

بعد همینطور که تو داری نقاشی هایم را میبینی من بچه گانه باز ذوق میکنم و میگویم :

پرنده ام . . پرنده ام را هم ندیدی

و بعد آرام در قفسش را باز میکنم تا طوطی وار روی دستم بنشیند . .

بعد مثلا تو خوشت می آید..خب؟هی میخواهی نازش کنی . . .من هم مثلا به تو میگویم نترس باتو کاری ندارد. . .

بعد تو اسمش را میپرسی و دلت میخواهد یکی از این ها داشته باشی

و من هم قول میدهم یک دانه اش رابرایت بخرم

و بعد. . .

------------------------------------

یک نفر بیاید با من بازی کند. . .شاید بازی بازی از تنهایی در آمدم. . .



خاطره شده درسه شنبه 90/7/12ساعت 12:36 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت