سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروز یک نفر از اهالی محله ی ما کم شده است و یک نفر به محله ی پایین شهر اضافه !

مبهم است ؟ !

همان قبرستان را میگویم  .

پیر ترین مرد ِ همسایه که لباس هایش همیشه مثل ریش هایش  سفید بود و گاهی با عصایش در حاشیه ی کوچه قدم میزد و چهره اش هم خیلی شبیه پدر بزرگ های مهربان ِ فیلم ها بود ، دیشب درست زمانی که من در مجلس عروسی دوستم شیرینی میخوردم ، در گوشه ای از خانه اش ، از دنیا رفت .

حالایک عالمه پارچه ی مشکی و بنر زده اند در خانه شان . در واقع میشود گفت جمله ی " این مصیبت را به شما و خانواده تان تسلیت عرض میکنیم " سر تیتر ِ کوچه است و رفت و آمد اهالی آن خانه هم لابد سوتیتر و لید ، که شرح خبر محسوب میشوند .

البته با اینکه یکی از خوب ترین آدم های _

شعاری شد !

با اینکه یک نفر از اهالی محله ی ما کم شده است که من فکر میکنم مرد خوبی بود . اما محله هیچ تغییری نکرده است .

به هرحال من دوست دارم وقتی میمیرم حداقل ، یک مشتری از مشتری های شیرینی فروشی کم شود !


خاطره شده درچهارشنبه 92/12/14ساعت 12:32 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت