سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میدانی

من در دلم یک گنجشک کوچک دارم

یک گنجشک کوچک که مدام این طرف و آن طرف میپرد و خودش را به قفسه ی سینه ام میکوبد

یک گنجشک کوچک بازیگوش که اگر رهایش کنم دوست دارد ساعت ها زیر باران ورجه وورجه کند و بیخیال زیر دانه های برف این طرف و آن طرف بپرد .

یک گنجشک کوچک که از هیچ چیز در این دنیا نمیترسد و من سخت برایش میترسم .

از برف

از باران


میدانی

من در دلم یک گنجشک کوچک دارم که  قلب کوچکش خیلی مهربان است و چشم هایش درشت و مشکی و ساده ، و فکر میکند میتواند کنار هر پنجره ای بنشیند و ریز ، ریز ، ریز ، آواز بخواند .

و فکر میکند همه ی آسمان ها ، آبی و آفتابی است

و فکر میکند همه ی شاخه ها یک مکان امن ، برای نفس کشیدن است .

و سخت گلایه میکند که چرا پرهای کوچکش را بسته ام و در یک سینه ی تنگ ، حبسش کرده ام . تا مبادا بپرد ، برود ...

بعضی وقتا این گنجشک کوچک ، بی قرار میشود و کلافه ، محکم خودش را به این طرف و آن طرف میزند و من مجبورم سرش فریاد بزنم که بس کن . قفس جای امنیست ...

وقت هایی که صدایم بالا میرود ، گنجشک کوچولوی دلم ، ساکت و آرام ، به گوشه ای میخزد و فقط نگاهم میکند ...

نگاه نگاه نگاه ...

آنوقت من یک گنجشک کوچولوی غمگین در سینه ام دارم که بغض کرده و از جایش تکان نمیخورد. 

وقتی تکان نمیخورد انگار دیگر هیچ چیز در سینه ام نمیتپد.

اینطور وقت ها ، نفسم تنگ میشود و بالا نمی آید ...

آنقدر که من هم به گوشه ای میخزم و آرام آرام میبارم و برایش از تمام چلچله هایی میگویم که پریدنددر برف  و طعمه ی سرما شدند .

لب پنجره نشستند و اسیر  شدند .

اما

گنجشک ِ دلم کم کم پر و بالش را تکان تکان میدهد و باز برایم با شوق میگوید که چقدر دلش هوای آسمان دارد ...

آسمان

آسمان ...

آنقدر هوایی ام میکند که گاهی هوس میکنم رهایش کنم تا اوج بگیرد و برود ...

برود تا آسمان

تا ته ته ته آسمان ...


خاطره شده درچهارشنبه 92/8/29ساعت 10:42 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت