تو درسامون یه کتابی داریم به اسم تاریخ حدیث
من که اهل خوندن نیسّم
اما برای امتحان نشستم به خوندن . . .
در مورد خیلی چیزا نوشته بود
یه جا نوشته بود به خاطر اختناق تقیه واجب بود . . .
یکی از یارای امام صادق (ع) آقا رو که میدید روشو بر میگردوند و میرفت
یه روز تو یه مجلس به آقا گفت :
من وقتی تو کوچه باتون مواجه میشم رومو بر میگردونمو میرم که براتون درد سر نشه
آقا گفتن خدا خیرت بده . .
خیلی دلم سوخت . . .
یه جا نوشته بود غربت امام هادی(ع) از همه بیشتر بود . . تو این دوره بیشترین حرمت شکنی رو کردن . . .
چندین بار بی اجازه وارد منزلشون شدن و . . .
کنار کتابم حاشیه زدم . . . هنوزم آقا غریبه ... غریب ترین ...
یه قسمتی از کتاب در مورد ارتباط شیعیان با ائمه بود
نوشته بود شیعیان سوالاشونو مکتوب میکردند و میفرستادند و ائمه بشون جواب میدادند . . .
اینقد دلم خواست. . .
نوشته بود ائمه اگه به هدایت کسی کمترین امیدی داشتند باش حرف میزدند و میاوردنش تو خط خودشون . . .
اینقد دلم خواست . . .
نوشته بود تو غیبت صغری نواب عام سوالای مردمو از امام زمان (عج) میپرسیدن و . . .
خیلی جای آقا تو کتاب تاریخ حدیثم خالی بود . . .
آخه بعد از غیبت صغری همه چی شد فقها و علما
همه چی شد شک
همه چی شد اجتهاد
همه چی شد احتیاط
همه چی شد استنباط
بعد غیبت صغری دیگه مکاتبه ای نشد
دیگه نه نامه ای . . .نه پیغامی . . .
بعد غیبت صغری نه کسی تونست دردشو ... مشکلشو ... سوالشو بنویسه و بده به دست آقا
نه اینکه آقا جوابی بدن و . . .
بعد ِ غیبت صغری . . . موضوع درس شد دل گرفته ی من و جای خالی آقام
یتیمی من و نبودن آقام
بعد ِ غیبت صغری یه غیبت کبری اومد . . . که به اندازه ی لحظه لحظه اش عقده تو گلوم مونده... گرد یه عمر یتیمی به دلم نشسته
دلم میخواد تمام صفحات مربوط به حکومت اموی و عباسیو پاره کنم
دلم میخواد هرچی لفظ زندان و تقیه و مجالس علمی خصوصیه از تو کتاب خط بزنم
دوست دارم غیبت صغری رو از فهرست پاک کنم
غیبت کبری رو حذف کنم
یا اینکه بعد از همه ی اینا یه تیتر اضافه کنم :
وضعیت شیعیان بعد از ظهور منجی
دوس دارم
همه ی صفحه ها بشه یه پیامبر(ص)
با چهارده معصوم(ع)
که روی تمام کوه های عالم فریاد میزنن : قولوا لا اله الا الله تفلحوا
آقا
جاتون تو کتاب تاریخ حدیثم خیلی خالی بود
سطر به سطر دلتنگ تر شدم
خودتون شاهد بودید
امتحان ِبدی دادم ... بد !
Design By : Pichak |