صاف و ساده و خاکستری
روی زبری دیوار سیمانی
بی اختیار
مدام به این طرف و آن طرف کشیده میشود
دور از دیوار سیمانی ایستاده ام
و
به زبری دیوار میکِشَمَش . . .
نه زخم شدنش را احساس میکنم
نه خراش تَنَش را
. . .
اصلا به روی خودش نمی آورد که در حد سایه بودنش مجروح میشود
فقط دائم با امر ِ من تکان تکان میخورد
سایه ی خوبی دارم
صبور و نجیب است
شاید
به خودم رفته
سایه ی خوبی هستم
وقتی با اشاره ی دیگرانِ دور از زبری ها
روی زبری ها کشیده میشوم
نه زخم شدنم را میفهمند
نه خراش ِ تنم را
فقط مدام صبر و نجابتم را تشویق میکنند
سایه ی خوبی هستم
صاف و ساده و خاکستری
خاطره شده درجمعه 91/2/1ساعت
11:29 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |
Design By : Pichak |