پيام
+
خداوند از نگاه ملاصدرا
خداوند بي نهايت است و لا مکان و بي زمان
اما بقدر فهم تو کوچک ميشود
و بقدر نياز تو فرود مي آيد
و بقدر آرزوي تو گسترده ميشود
و بقدر ايمان تو کارگشا ميشود
و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريک ميشود
و به قدر دل اميدواران گرم ميشود
يتيمان را پدر مي شود و مادر
بي برادران را برادر مي شود
بي همسرماندگان را همسر ميشود
كيوان گيتي نژاد و
94/3/12
تبسم بهار ♥
عقيمان را فرزند ميشود.
نااميدان را اميد مي شود.
گمگشتگان را راه ميشود.
در تاريکي ماندگان را نور ميشود.
رزمندگان را شمشير مي شود.
پيران را عصا مي شود.
و محتاجان به عشق را عشق مي شود.
خداوند همه چيز مي شود همه کس را ،
به شرط اعتقاد،
به شرط پاکي دل،
به شرط طهارت روح،
به شرط پرهيز از معامله با ابليس،بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا...
تبسم بهار ♥
و مغز هايتان را از هر انديشه خلاف،
و زبان هايتان را از هر گفتار ِناپاک،
و دست هايتان را از هر آلودگي در بازار،
و بپرهيزيد
از ناجوانمرديهــا،
ناراستي ها،
نامردمي ها!،
چنين کنيد تا ببينيد که خداوند
چگونه بر سر سفره ي شما
با کاسه يي خوراک و تکه اي نان مي نشيند،
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب ميخورد،
و در دکان شما کفه هاي ترازويتان را ميزان ميکند...
تبسم بهار ♥
و در دکان شما کفه هاي ترازويتان را ميزان ميکند،
و در کوچه هاي خلوت شب با شما آواز ميخواند.
مگر از زندگي چه ميخواهيد
که در خدايي خدا يافت نميشود؟
که به شيطان پناه ميبريد؟
که در عشق يافت نميشود؟
که به نفرت پناه ميبريد؟
که در حقيقت يافت نميشود؟
که به دروغ پناه ميبريد؟
که در سلامت يافت نميشود؟
که به خلاف پناه ميبريد؟
تبسم بهار ♥
*و مگر حکمت زيستن را از ياد برده ايد؟
که انسانيت را پاس نمي داريد ؟!*
تبسم بهار ♥
.
تسنيم بانو
بارها و بارها و بارها اين متن رو خوندم... مردي در تبعيد ابدي رو خوندي تبي؟
تبسم بهار ♥
نه..
..: *شيرازي*:..
زيباس ...اتفاقن امروز تو ي فيلم ي تيکه اشو گفت خيلي خوشم اومد ميخاستم متن کاملشو ب سرچم ولي فراموش کردم ...:)
عرفان وادب
چ متن زيبايي@};-
سعيد عبدلي
@};- الّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم@};-
حديث-9
www.sharh.blog.ir شرح
كيوان گيتي نژاد و
از نخست زندگي هرگز نمي شد باورم که اين خانه دل شود روزي قتل گاه هستي امروز تنهايي که هيچ کس همراه من ديدم افتاده تنها ياورم او مرا مي خواند و من اون را مي خواندم ولي دستم بسته بود او مرا مي خواند ولي ان روز دسصتم بسته بود کاش انجا جانم مي شد از پيکر برون خاطرات شب و صحرگانم با آقام زنده باد او مرا مي خواند و من دستم از هر کاري بسته بود کاش انجا جان من از پيکرم بيرون مي رفت و مي شد جان پناه هيبتش
كيوان گيتي نژاد و
من را غير از اين دل نصيبي نبود خدا خدايا چرا ميرود و من را با خود نمي برد مگر غير اين بود که عهد حيدري بستيم چه کردي که قدسيان ترا بر هوا مي برند چه کردي کع خاک تو را اي عزيز از اين پس براي شفا مي برند کجا مي برند ؟کجا مي برند؟خدايا آن روز که حيدري تنهايي سر دادم گمانم بر تنهاترين خويش بود ولي چيست مژده که امروز دل به دل خروار خروار مي برند من به نيستي نزديکم ولي چه باک مولايم سيد علي امام مصلح جه
كيوان گيتي نژاد و
جهان حي و مطلق را بر روي چشمان خويش مي برند
صغري رزازان
به به ! خداي ديد ما رو هم وسعت ببخش تا به ملا صدرا ها نزديك شويم اصلا چرا كم بخوام خدايا وجود ما رو به حضرت اميرالمومنين نزديك كن تا عنايتشون شامل حالمون بشه.
كيوان گيتي نژاد و
خدايا در عصري که مولي الموحدين اميرالنومنين علي ابن ابي الطالب عليهم السلام در کنار ما نيست و برکات حضوريش ما را مفيوض نمي دارد تو را شکر مي داريم فرزندي برومند و باصلابت و با سياست و ديانت و حلم و انسانيت و اعلميت و عدليت و فاضل چون مولي عصر ما قاعد وقت ما امام مصلح سيد علي حسيني خامنه اي هستي کيوان بود به فداي او هست که جاي خالي مولي را زياد احساس نکنيم او اولادي خلف از ثلاله پاک معصومين است