پيام
+
نفسش فقط يک قطره آب را نفس نفس ميزد...
آب را با دست بالا آورد ،اما...
ذَکَرَ عَطَشَ الحُسين وَ أهلِ بَيتِه
صداي گريه ي علي اصغر تمام شريعه را پر کرد..
دستانش به گريه افتادند...
آب روي آب ريخت...
قمر، روي آب ،متلاطم شد ...
فرات، متلاطم شد...
عباس ، متلاطم شد...
سبوي معرفت
92/8/24
هما بانو
:'(
سيد مجتبي امين
آب تشنه ي او بود
ربيع القلوب
:'( :'( اي اهل حرم مير و علمدار نيامد :'( :'(
سفينة الزهراء
:'(