پيام

تبسم بهار ♥
90/5/29

+ مولا جان...يک دانه ز تسبيح نماز سحرت را . . .اين بار به نام من بيچاره بيانداز...

جناب کاکتوس . .. .من فکر ميکنم . . . آقا تمام دونه هاي تسبيحشو به نام ما ميندازه . . چون اماممونه و دل نگرانمونه . .مگه نبود که سيد بن طاووس ميفرمودند اقامون تو محراب سرداب سامرا تو قنوتشون ميفرمودند خدايا اين ها شيعه هاي منند ..از زيادي گل من خلق شدند . . با آب محبت من آميخته شدند.اونها به اتکا محبت ما گناه ميکنند.....از حسنات من بردار و از سيائاتشون بکاه . .....

جناب کاکتوس .. ائمه ي ما معدن جود و رحمت و سخاوتند. . /در مورد خدا هم بايد بگم که من خدامو با صفت غفور ميشناسم..غفور يعني کسي که گناه رو که ميبينه . . ميبخشه..به روي طرف هم نمياره . .و به اون نعمت هم ميده . . .چه دليلي داره از همچين خدايي نا اميد بشم و بگم اونم ازم نا اميده؟تا جون دارم تقلا ميکنم که آدم شم...

:((((((((..........

ولي به نظر من اين حرف ها اميد مياره...آدم ذاتش اينه که اگه بدونه پشتوانه داره دست از تلاش برنميداره و انگيزه ميگيره..اهل بيت پشتوانه هاي ما هستند...مثلا من خيلييييييييي خوب ميدونم که اگه پامو از گليمم فراتر ببرم و يکم از حدم خارج شم و مسيرو اشتباه برم به حدي که نياز به پس گردني داشته باشم .

يا يه جا يه لطمه ي روحي شديد بم وارد ميشه و خدا به اين بهونه خودشو بيادم مياره يا اينکه منو ميفرسته مشهد...:)

تبسم :))

به چه چيزي مي لبخنديد؟

حرفا ايشون ديگه:)

خنده دار بود بيشترا :دي

جالب بود به نظرم:)..طرز فكر جالبيه

طرز فكراي تبسم به جز چن تاشون جالبه كلن :)

هييي:)

بله بله...جناب يزداني اگه الان من لبخند ميزدم شما ميگفتيد چه تبسم خفني...دي:...اولا نيش هاي مبارک را ببنديد..دهع..بعدم ساقي من کلا همه ي طرز فکرام جالبه اصلا از بچگي به من ميگفتن تبسم طرز فکر جالب!!!!جناب کاکتوس التماس دعا

:)):دي

از بچگي بهت دارن اشتباه ميگن! تو چرا باور ميكني؟

عجب ضايع كني هستين ساقي خانم:دي:))

ضايع؟ نه من دا رم چشمانشو رو به حقيقت باز ميكنم! وا !!!!!

تو ضايع کن آقاي يزداني هم بخندن.....خب؟؟؟/اتفاقا حرف راستو بايد از بچه شنيد...خب من بچه بودم اونام بچه بودن ديگه

جناب يزداني جديدا زيادي ميخندن! بايد تدبيري بينديشم!!!!

بذار بخندن..ادخال سرور در قلب مومن مستحبه..نون ما رو آجر نكن..دهع

واقعن؟ خب پس بخنديد جناب يزداني ما مزاحم نميشيم من بعد ...

باز ياد حافظ افتادم ... آنانکه خاک را ...... خانم بهار اين شبها شديدا التماس دعا دارم

سلام جناب ميراب.....بعد از چند وقت بالاخره يك توجه از شما ديدم.:)..از من رنجيده خاطريد يا..../محتاجم به دعا