بعد ازاين همه سوختن....ميخواهم خنک شوم....
هنوز هم دارم نگاهشان ميکنم..
هر بار که از خيابان ميگذرم چشمم بشان مي افتد!
"بازگشت همه به سوي اوست"ها را ميگويم...
حالا "من"ام و يک عالمه "بازگشت"....."همه"...."به سوي"....."او"...
"همه" را که از دست داده ام...."سويي" هم که ديگر براي چشمانم نمانده است....ميماند "من"و "بازگشت"و "او"
دلم بازگشت ميخواهد!
....////..خيلي خيلي به دل نشست..///////...
البته يه جاهايش را مطمئنم فقط خودت ميفهمي و به خواننده نميتوني منتقل کني