• وبلاگ : ســ ا مـــ ع ســــ و م
  • يادداشت : انگار که نبايد
  • نظرات : 2 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ شنبه 93 شهريور 1 نوشته شما با عنوان انگار که نبايد برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب رهگذرم، دل نبند.... و دبير سرويس آن بلاي آسموني بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام. ممنون
    آره
    جسارت منم كم شده..
    حتا توي نگاه كردن..
    هي بايد بدزدم نگاهمو..
    وقتي يه جايي نشسته اي و با اعتماد تکيه ات رو دادي بهش ..وقتي يهو فرو ميريزه ...آگاهانه خودشو کنار ميکشه جسارت آدم کم ميشه..وقتي تو خونه ي امن خودت زمين زير پات ميلرزه و رختخواب گرمت رو از اعتماد خالي ميکنه و پرش ميکنه از حس رها شدگي(اين کلمه رو با تمام وجودم انتخاب کردم)..حس رها شدگي...و بعد همه چيز جلوي چشمات تار ميشه و همه جا رو مه آلود ميبيني و اين کمي ديد و تاري ديد باعث ترس و کم شدن جسارت ميشه..درست شبيه راننده اي که فقط دو متر از روبروش رو ميبينه و جسارتش در گاز دادن کم ميشه..وقتي ..بذار ديگه چيزي نگم..براي بهتر نشون دادن منظورم بهتره نويسنده و همه ي خواننده هاي اين کامنت به اين کلمه خوب فکر کنن...چند لحظه خواهش ميکنم فکر کنيد...به اين کلمه( حسِ رها شدگي)

    انقدر خوب بود که نفهميدم از کجا شروع شد و کجا تموم شد...

    انگار هنوزم ادامه داره . داره !...

    ...

    پاسخ

    ممنون
    سلام. چقدر حس همزادپنداري بهم داد هم نوشتتون و هم آهنگ وبلاگ! يه زماني آهنگ وبلاگ منم بود.
    اين کم شدن جسارتا هميشه يه جايي به درد مي خورن.
    قلمتون گيراست تبريک مي گم. خواستين به وبلاگم سر بزنين
    پاسخ

    سلام. ممنونم
    + نقطه 
    فکر کن پاک کن نيست، همين
    آخ که چه قدر جسارت به اين دکمه ربط دارد...
    خوب گفتيد
    پاسخ

    بله
    سلام .جسارتتون مستداااااااااااااااااااااام منم ازدواج که نکرده بودم جسارتم بيشتر بودا
    پاسخ

    سلام :)