آهان حالا فهميدي چرا فکر جورابم بودم!
از اون بد تر! تو شلمچه هم همه جا گل بود. يکسري آدم بي فرهنگ که کفش هاشون رو در اورده بودن با همون جوراب هاي گلي بلند شده بودن اومده بودن تو حسيينه موقع نماز! سر نماز داشتم خود خوري مي کردم! همه ي فرش ها پر از گل شده بود، فکر کن؟ مسجدو... پر از گل کرده بودن! واااااااااي خدا... نکردن اون جورابا رو در بيارن!
کلي حرص خوردم. هي هدي بهم گفت حرص نخور....