با اينکه خيلي نفهميدم.
همش تقصير توئه...
از وقتي اون يادداشت شکلات تلخت رو خوندم. حال از هر چي شکلاته به هم مي خوره! شيرينه! زيادي...
مي بيني... احساسات جديدا ها از چشم و از راه خواندن به زبان منتقل مي شود و چشايي را دچار اختلال مي کند..
سلام
نميدانم چه بفهمي ...چه نخواهي که بفهمي....فرقي نميکند....تو هرچه باشي من با تو حل مي شوم.....تو هر چه باشي مي شوي معجون زندگي من... حالا ميخواهي بفهم....مي خواهي.......
زيبا نوشتيد دلم براي يه نوشته اينجوري تنگ شده بود .
التماس دعا...
زيبا بود ...... مثل هميشه .... دلنشين و حرف دل ....
راستي زيارت قبول!
اوهوم....ميفهمم....خوب ميفهمم...
دعام کن تبسم جان
سلام. هميشه از اين معجون هاي زندگي نصيبتان.
موفق باشيد.