• وبلاگ : ســ ا مـــ ع ســــ و م
  • يادداشت : يه اثر کودکانه
  • نظرات : 5 خصوصي ، 59 عمومي
  • پارسي يار : 4 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام خدا

    سلام

    چقدر دلم مي خواست الآن جاي يکي از شخصيت هاي اين نقاشي بودم.. با همون حس خوش و بي دغدغگي دوران کودکي....

    يادش به خير اون روزگار، فصل قشنگ کودکي
    عروسکا زنده بودن، قبيله اي عروسکي

    يادش به خير اون روزگار، فصل بهار و اطلسي
    هنوز تنم پر نبود از، حس غريب بي کسي

    قلبا از آهن نبودن، رفيقا دشمن نبودن، دنيا پر از قشنگي بود
    سکوت ماه و پشت بوم، قصه هاي نيم تموم، خواباي خوب رنگي بود...

    (شاعرش يادم نيست، اما با صداي مرحوم منوچهر طاهر زاده)


    پاسخ

    سلام..خيلي شعر قشنگي بود.ممنونم:)