سلام...!
کربلا نميتوانست...حسين را در خود نگه دارد.....اگر حالا حسين را در سينه دارد....به برکت همان خون حسين است....کربلا...ماراهم کربلايي کن تا پرواز را بياموزيم....همچون حسين...
حسين مقتول جهالت مردم است، نه خنجر کين دشمنان...
و اين زمين، هنوز هم کربلاست و اين زمان، همان عاشورا...
منتظر حضورتان هستم...
يا حق.
چگونه ميشود که تو بر فراز قله حقيقت بايستي وفرياد بزني: ـ هل من ناصر ينصرني ـ وما در حسرت اين چهارده قرن عقب ماندن از کلام تو ،در حسرت چهارده قرن رسيدن به عاشوراي تو، در حسرت چهارده قرن ديرتر شنيدن فرياد استمداد تو، آنها که ديرتر به عاشوراي تو رسيدند مگر نه تا آخر عمر در آتش حسرت گداخته شدند؟ ما چهارده قرن در عدم، از غم اين عقب افتادگي خويش خون دل خورده ايم...
سلام
کربلا لبريز از ديوار بود...وقتي که هيچ راهي جز پر کشيدن به آسمان نبود....
تازه رقيه فهميد،بابادو بخش دارد
بخشي به روي نيزه
بخشي به روي صحرا...