سلام

مطلب بسيار جالب و خوبي نوشتيد ولي نمي دونم چرا اين حس ترديد رو به مخاطب القا کردين که فکر کنه نوشتتون خوب نيستپ.ن:حس ميکنم دارم در نوشتن افت ميکنم...حس تلخيه... در حالي که خيلي خوبه و مفهوم رو خيلي خوب و بدون تکفل به مخاطب مي رسونه بله قبول که نسبت به قبل متفاوته ولي دليل بر افت شما يا بد بودن نوشته نداره پس بذاريد مخاطب خودش قضاوت کنه و شما پيش دستي نکنيد

اون عکس مسابقه بود من کنجکاو شدم بدونم مخصوصا که به قول شما به منظور اون نزديک شدم

سلام به نظر من عکستون دختري رو نشون مي ده که به فکر آينده است فکرش دوردست رو مي بينه و عروسک هم نماد بازي هاي بچگانه و کارهاي و فکرهاي بيهوده و کم ارزشه

سلام

مثل هميشه بسيار زيبا

اما انگار فراموش کرديد وجه اشتراک بين آدما را هم ياد کنيد و بگيد که با هم فرقي ندارند!

سلام خوشحال ميشم سر بزنيد

سلام اگرچه موضوع جالبي بود ولي نوشتتون با بقيه فرق داشت البته افت نداشت سبک و موضوعش با بقيه فرق داشت

سلام.

خوب تفاوت ها رو بيان کردي.

دستت درست.

سلام ...

مثل هميشه زيبا بود .....و بســــــيار هم مفيد ...

قلم ارزشمندتون پايدار .....

رفتم از منطق بپرسم عشق چيست

در جوابم اين چنين گفت و گريست

ليلي و مجنون همه افسانه اند

عشق تفسيري ز زهرا و علي است

سلام عزيزم؛خبرداري امشب عروسيه هاااااا؟ماهاروكه راه نميدن،شما اگه رفتي يه هديه خوبم واسه ما بگير

سلام...
بهتر شدي آجي؟:) چقد دلم تنگ شده بود واسه اينجا:(:)
راستي اصنم تو نوشتن افت نداشتي واح واح:دي:دي
اشک نوشته هاتو خيلي دوس دارم مزه شون ته دلم ميمونه:)
لحظه هات آسموني...منو تو نجواهاي عاشقونه ت با معبود فراموش نکن که بدجور نبض دلتنگيام نامنظمه:( در پناه خداي بي پناهان...ياعلي عليه السلام...

سلام.خيلي بجا بود مطلبت.درضمن منکه شاهد افتي نشدم حرفاي شما هميشه زيباست..خداقوت

چقدر بد که حتي تا لان به اين موضوع فکر هم نکرده بودم!!

حرف نداشت تبسم....حرف دلم بود....
چقدر دلم ميسوزه براي اون راننده...همون که 25 تومني حرومرو ضربدر اينهمه مسافر ميکنه و حتي حاضر نيست بگه خورد ندارم حلال کن! و اصلا به روي خودش نمياره!!!..............هيعععععععععععععع

سلام

برخلاف نظرخودت نوشته هات دلنشين و زيباست.

به خصوص متن قبليت واقعا قشنگ بود بودو نبودم فرقي ندارد...

اميدوارم هميشه زيبا بنويسي

فقط تلخي نيست که . . . .
اول يخ مي کني
بعد کم کم داغ مي شوي .
بعد يک مزه ي تلخي تمام دهانت را پر مي کند
بعد قلبت شروع مي کنه به تند تند زدن .
بعد دلت هري مي ريزه
بعد يه دفعه ضربان قلب ارام مي شه
بعد داغ داغ داغ مي شوي
و در آخر هم بغض مي کني .
و مي فهمي که در برابر نوشتن زانو زده اي و تسليم شدي
و بعد احساس عجز و ناتواني و بدبختي
و بعد هم بغض و اين ها . و از خودت متنفر مي شوي
مي بيني
همه را از برم
اين احساسي که تو الان داري براي اينه که شکلات تلخ خوردي .
براي نوشتن نيست
افول نوسندگي کجا و تبسم بهار ( وراجک قديمي ) کجا ؟
نه استاد . . .
گاهي وقت ها شاگرد ها هم مي تونند اساتيد رو از گمراهي و نا اميدي نجات بدن نه ؟
افت و اين ها براي منه
نه شما .
والا . . .
راستمي گم ديگه . . .