سلام
نميدانم اين نقطه چين ها تا کي قرار است جور بغض هاي مرا بکشند...... دلم تنگ است کمي با تو باشم و من بهانه گيري کنم و تو نوازش....دلم تنگ است من حرف بزنم و تو گريه کني آنوقت با اشک هاي من تو آرام شوي... دلم تنگ است صدايم بزني و من خيلي زود تر از آنکه منتظر بماني بگويم جانم....دلم تنگ است کسي باشد....دلم تنگ است يکي باشد.....دلم تنگ است تو باشي......... تو باشي و اين حرف هاي درگوشي تا مجبور نباشم فرياد بزنم تا گوش عالم..... دلم ميخواهد مثل هميشه کنارم بنشيني و بگويي آرام بگو.....آرام بگو خودم سنگ صبور اين بغض هايت مي شوم...انوقت بدون اين که من هيچ حرفي بزنم تو دوباره و دوباره مي گويي.......به کسي نمي گويم.....آرام بگو....به کسي نمي گويم......