سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم رب الشهدا و الصدیقین.

امسال نوروز الحمدلله دو سفر زیارتی نصیبم شد.آغاز تعطیلات عید دیدنی شهدا رفتیم و پایانش هم مهمان امام رضا(ع)بودیم. ....

خواستم شرحشو براتون بنویسم  اما خب اهل سفر نامه نوشتن نیستم.ترجیح دادم عکس هاشو بذارم و یه چند خط متن دلنوشته ای که همونجا نوشتم رو تقدیمتون کنم ...

البته این سفر نامه نیست...زیارت نامه است...

 

اولین مکان زیارتی که قدم گذاشتیم دهلاویه بود و یادمان شهید چمران...

رفتم..دیدم..اما هنوز نه معنای ترکش خوردن پشت گردن را میفهمم نه خون را ..نه نفس های تنگ را نه...دهلاویه را نفهمیدم...

اینجا فکه است...چشممان رمل میبیند و دلمان شهید نفس میکشد..

.اینجا فکه است...نقطه ی عطف زمین و آسمان...اما..نوشتن ندارد فهم نافهمی که معنای خنکای زیر رمل های سوزان را نمیفهمد....

میگفتند این خاک نیست...پوست و گوشت و خون شهید است.مواظب باشید...فاخلع نعلیک....

دل نوشته یعنی بنویسم از قدم های حرمت شکنی که غربت طلاییه برایش بی معناست..

.روح بی درکی که زیر آفتاب ملایم زبان به گله باز میکند و کلاه آفتابگیر را جابه جا میکند...تا مبادا...

یعنی به تصویر بکشم چشمان بی درکم را که خیره به شوره زار طلاییه خشک میشود و ترک بر میدارد....

سه راه شهادت باران خورده بود.....

اما اروند...

آبی که آب نبود....خونابه ای بود که عطر تن ابالفضل(ع)را از کربلا می آورد و پاره ی بدن شهدا را به آن متبرک میکرد...

جای شهدا خیلی خالی بود...

 

چزابه کوتاه بود و عمیق....انگار هیچ کس آنجارا نمیفهمید....انگار...

کوچک بود....اما نگاهش عمیق بود..خیلی عمیق...

اصل نوشت:

آنجا نهایت غربت بود...نه غربت شهدا...غربت من..

من غریب بودم...

غریبی که خلوت خیس شهدای و الفجر 8 را با اروند به هم میزد...

غریبی که جای پای حضرت زهرا (س)را در طلاییه نمیدید..

غریبی که نجوای شبانه ی العفو شهدا را از سنگر ها نمیشنید..

شنیده ام که شهدا اولیاءالله اند..

شنیده ام که رسم  اولیاءالله غریب نوازی است..

شهدا

میشود روح خاک خورده ی مرا در اب فرات غسل دهید؟

میشود یک بار مرا در گعده ی صمیمانه تان بنشانید و لبخندی به معنای لبخند به من هدیه کنید؟

من خسته ام..

من به اندازه ی تمام قیل و قال روزمرگی ها..به اندازه ی سکوت اروند خسته ام..

من به اندازه ی تمام رنگبندی های زندگی ام...به اندازه ی یکرنگی آسمان شلمچه خسته ام..

شهدا

غریبان دیارتان را در یابید..

من فرزند همین خاکم...

........................................................

پ.ن:سفر نامه ی مشهد را در پست جدا گانه خواهم نوشت.

پ.ن:آبی اروند پشت عینک های دودی چه رنگی است؟


خاطره شده درپنج شنبه 90/1/11ساعت 12:7 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت